همه چی خوب پیش می رفت ~¤
همه چی خوب پیش میرفت ~¤
از بالای جنگلا گذشتیم🥹
از بالای کوها🫣
خیلی قشنگ بود....
رسیدیم به دریا؛ اقیانوس خیلی بزرگی بود..
تا چشم کار میکرد دریا بود....
یهویی توفان شد...
دریا شروع به موج هایی کرد که حتی به ما هم میخورد....
بارون شد.. چون ما بالا بودیم بارون شدید رو خیلی خوب حس می کردیم. قایق پر آب شده بود همه شروع کردیم به دادوفریاد! بعضیا گریه میکردن.منم بد جوری ترسیدم!
راهنما وسطای راه پیاده شده بود؛ و هیچ کسی نبود که به ما بگه چیکار کنیم. قایق داشت میرفت پایین همه موج منفی میدادن مثل"ما میمیریم، من هیچ وقت شانس نداشتمو...."دوستم از زیر صندلیش یه تلفن پیدا کرد شماره ی مقر فرماندهی سیو بود!سریع زنگ زدیم...
یهویی؛..
بیهوش شدم... از خواب که پاشودم تو ساحل بودیم فقط سه نفر بودیم یادمه یه موجودی دیدیم که "بدن هشتپا،دهن جغد،کله ی بزرگی که از رگهای مغز پوشیده بود..وای،نمیتونم توصیفش کنم!
ازمون سوال میپرسیدن" اون چه شکلی بود؟ بزرگ بود؟چیکار کرد؟"اون دو نفر جواب دادن اما نه درست! ازمن پرسیدن خوب بگو..چیکار کرد ها؟ میخواستم بگم اما زبونم نمی چرخید خیلی عجیب بود نمیتونستم حرف بزنم. برگشتیم خونه پدرم منو برد دکتر الان از اثر قرصه که میتونم صحبت کنم من مطمئنم اون موجود هنوز تو دریا هست.
بعد از اون اتفاق کارخونه ی قایق هوایی رو بستن،امیلیا"همون دختر"بدون قرص یه دختر"ل..اله" و متاسفانه این داستان براساس واقیعت در انگلستان در اقیانوس اطلس شمالی رخ داده اون موجود در اقیانوس اطلس به اینور و اونور میرود!
بچه ها ببخشید یکم طولانی شد اما میخواستم این پارت آخریش باشه😊
بوس بهتون رمانمون تموم شد منتظر بعدی باشین😚
از بالای جنگلا گذشتیم🥹
از بالای کوها🫣
خیلی قشنگ بود....
رسیدیم به دریا؛ اقیانوس خیلی بزرگی بود..
تا چشم کار میکرد دریا بود....
یهویی توفان شد...
دریا شروع به موج هایی کرد که حتی به ما هم میخورد....
بارون شد.. چون ما بالا بودیم بارون شدید رو خیلی خوب حس می کردیم. قایق پر آب شده بود همه شروع کردیم به دادوفریاد! بعضیا گریه میکردن.منم بد جوری ترسیدم!
راهنما وسطای راه پیاده شده بود؛ و هیچ کسی نبود که به ما بگه چیکار کنیم. قایق داشت میرفت پایین همه موج منفی میدادن مثل"ما میمیریم، من هیچ وقت شانس نداشتمو...."دوستم از زیر صندلیش یه تلفن پیدا کرد شماره ی مقر فرماندهی سیو بود!سریع زنگ زدیم...
یهویی؛..
بیهوش شدم... از خواب که پاشودم تو ساحل بودیم فقط سه نفر بودیم یادمه یه موجودی دیدیم که "بدن هشتپا،دهن جغد،کله ی بزرگی که از رگهای مغز پوشیده بود..وای،نمیتونم توصیفش کنم!
ازمون سوال میپرسیدن" اون چه شکلی بود؟ بزرگ بود؟چیکار کرد؟"اون دو نفر جواب دادن اما نه درست! ازمن پرسیدن خوب بگو..چیکار کرد ها؟ میخواستم بگم اما زبونم نمی چرخید خیلی عجیب بود نمیتونستم حرف بزنم. برگشتیم خونه پدرم منو برد دکتر الان از اثر قرصه که میتونم صحبت کنم من مطمئنم اون موجود هنوز تو دریا هست.
بعد از اون اتفاق کارخونه ی قایق هوایی رو بستن،امیلیا"همون دختر"بدون قرص یه دختر"ل..اله" و متاسفانه این داستان براساس واقیعت در انگلستان در اقیانوس اطلس شمالی رخ داده اون موجود در اقیانوس اطلس به اینور و اونور میرود!
بچه ها ببخشید یکم طولانی شد اما میخواستم این پارت آخریش باشه😊
بوس بهتون رمانمون تموم شد منتظر بعدی باشین😚
۱.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.