عضو افتخاری پارت ۲۱
#عضو_افتخاری
#پارت_21
■■■■■■■■■■■■■
☆سوزی☆
بعد از چند ساعت رسیدم کره چمدونمو برداشتمو رفتم جلو ورودی فرودگاه و تاکسی گرفتم تا سر خیابان خونه بی تی اس اخه نباید خونشون ضایع شه .
درو باز کردمو رفتم داخل دیدم کسی خونه نیست چمدونو گوشه پله گذاشتمو از خونه خارج شدمو رفتم به کارای ویلا رسیدگی کنم ۵ ماه دیگه باید برم چه زود چهار گذشت.🤧
وقتی رسیدم محل ساخت ویلا مهندس معمارو صدا زدم طبق گفته هاش زودتر آماده میشه و تا ۴ ماه دیگه میتونم برم خیلی خوشحال شدم ولی یه چیزی ته دلم ناراحت بود😔😕
نمیدونم چرا ناراحت بودم شاید زیادی وابسته شدم پسرا بهترین پسرایی بودن که دیدم من تا حالا به هیچ پسری رو ندادم اینا اولین😂😂
بله باید افتخار کنن که من بهشون رو دادم اعتماد به سقفم خودتونید😂😐
دیگه واقعا خسته بودم ماشینو روشن کردمو رفتم سمت خونه
♡♡♡♡◇تهیونگ◇♡♡♡♡
بعد از اجرا با پسرا برگشتیم خونه که دیدم چمدون سوزی هست خودش نیس یعنی چی خلاصه با پسرا نشسته بودیمو داشتیم حرف میزدیم
جونکوک:تهیونگ دختر عموت خیلی خوشگله
جین:اومممم اره خیلی خوشگله
نمی دونم چرا غیرتی شدم
_چرا یه هو این حرفو زدین
جونکوک:"همینجوری یه هو یادش افتادم
نامجون":چشای سوزی خیلی خوشگلو خاصه
شوگا:در کل دختر خوشگلو خوبیه
جیمین:"خیلیم خوش اخلاقه
جیهوپ:"و کیوته
ایششش حالا هی تعریف کنید اصن من چرا غیرتی میشم ولی از حق نگذریم خیلی خوشگله
پسرا داشتن درباره سوزی حرف میزدن و من هعی حرص میخوردم😬😠
تو همین بین قفل در چرخیدو همه برگشتیم سمت در
《مدیر "":شاعر میفرماید بوی گل محمدی سوزی خانم خوش اومدی:/》
بله سوزی پیداش شد اومد داخلو با ما سلام احوال پرسی کردو اونم به جممون اضافه شد شردع کردیم حرف زدن درباره سفر فرانسه شو حال باباشو پرسیدن
بعد یه ساعت حرف زدن :سوزی_اووممم (خمیازه)پسرا من خستم برم بخوابم
+اوکی برو خوب بخوابی
_مرسی وی
ما هم کم کم بلند شدیمو رفتیم پی کار خودمون
🙂ادامه دارد...
■■■■■■■■■■■■■
چنلمون💫
⭐
⭐⭐
⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
#پارت_21
■■■■■■■■■■■■■
☆سوزی☆
بعد از چند ساعت رسیدم کره چمدونمو برداشتمو رفتم جلو ورودی فرودگاه و تاکسی گرفتم تا سر خیابان خونه بی تی اس اخه نباید خونشون ضایع شه .
درو باز کردمو رفتم داخل دیدم کسی خونه نیست چمدونو گوشه پله گذاشتمو از خونه خارج شدمو رفتم به کارای ویلا رسیدگی کنم ۵ ماه دیگه باید برم چه زود چهار گذشت.🤧
وقتی رسیدم محل ساخت ویلا مهندس معمارو صدا زدم طبق گفته هاش زودتر آماده میشه و تا ۴ ماه دیگه میتونم برم خیلی خوشحال شدم ولی یه چیزی ته دلم ناراحت بود😔😕
نمیدونم چرا ناراحت بودم شاید زیادی وابسته شدم پسرا بهترین پسرایی بودن که دیدم من تا حالا به هیچ پسری رو ندادم اینا اولین😂😂
بله باید افتخار کنن که من بهشون رو دادم اعتماد به سقفم خودتونید😂😐
دیگه واقعا خسته بودم ماشینو روشن کردمو رفتم سمت خونه
♡♡♡♡◇تهیونگ◇♡♡♡♡
بعد از اجرا با پسرا برگشتیم خونه که دیدم چمدون سوزی هست خودش نیس یعنی چی خلاصه با پسرا نشسته بودیمو داشتیم حرف میزدیم
جونکوک:تهیونگ دختر عموت خیلی خوشگله
جین:اومممم اره خیلی خوشگله
نمی دونم چرا غیرتی شدم
_چرا یه هو این حرفو زدین
جونکوک:"همینجوری یه هو یادش افتادم
نامجون":چشای سوزی خیلی خوشگلو خاصه
شوگا:در کل دختر خوشگلو خوبیه
جیمین:"خیلیم خوش اخلاقه
جیهوپ:"و کیوته
ایششش حالا هی تعریف کنید اصن من چرا غیرتی میشم ولی از حق نگذریم خیلی خوشگله
پسرا داشتن درباره سوزی حرف میزدن و من هعی حرص میخوردم😬😠
تو همین بین قفل در چرخیدو همه برگشتیم سمت در
《مدیر "":شاعر میفرماید بوی گل محمدی سوزی خانم خوش اومدی:/》
بله سوزی پیداش شد اومد داخلو با ما سلام احوال پرسی کردو اونم به جممون اضافه شد شردع کردیم حرف زدن درباره سفر فرانسه شو حال باباشو پرسیدن
بعد یه ساعت حرف زدن :سوزی_اووممم (خمیازه)پسرا من خستم برم بخوابم
+اوکی برو خوب بخوابی
_مرسی وی
ما هم کم کم بلند شدیمو رفتیم پی کار خودمون
🙂ادامه دارد...
■■■■■■■■■■■■■
چنلمون💫
⭐
⭐⭐
⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
۲.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.