پارت177
#پارت177
شیطونکِ بابا🥺💜
کیانا یه آرایش فوری برام انجام داد و بعد از اینکه کارم تموم شد ، یه دست لباس راحتی داخل کیفش چپوندم و از اتاق زدیم بیرون
بعد از اینکه افراز منو به بقیه به عنوان دوست دخترش معرفی کرد ، با هزار بهونه ازش خواستم تا بزاره همراه کیانا به حیاط برم
دست کیانارو گرفتم و به قسمت پشتی خونه رفتیم
همونطور که داشتم تند تند لباسمو عوض میکردم ، کیاناهم نگهبانی میداد تا کسیی نیاد
+ زود باش دختر
الان یکی میاد
_ وای هولم نکن صبرکن الان تموم میشه!!
لباسمو عوض کردم و لباس مجلسیمو پشت بوته ها انداختم
یه کلاه مشکی ام گداشتم سرم و موهامو از پشت داخل لباسم برد
نفس عمیقی کشیدم و خیلی آروم به کیانا گفتم:
_ داشتی میومدی دم در نگهبان بود؟؟
+ نه بابا نگهبان چیه دیگه؟! مگ جیمز بانده
_ چه میدونم استرس گرفتم دارم چرت و پرت میگم. ببین کیان از در که رفتیم بیرون فقط میدوییم باشه؟!
+ باشههه حواسم هست....
به سمت در رفتیم و کلاهمو کمی کشیدم جلوتر تا قیافم مشخص نباشه ، خیلی طبیعی از در رفتیم بیرون و خداروشکر کسی مارو ندیده بود
_ کیان یکم دیگه رفتیم جلو بدو خب؟!
+ خب
خواستیم به سمت اون طرف خیابون بریم که با صدایی از پشت سرم ، تپش قلب گرفتم
+ جایی تشریف میبرید خانوما؟!
برگشتم پست سرم و با دیدن نازی ، اخمام رفت توهم...
شیطونکِ بابا🥺💜
کیانا یه آرایش فوری برام انجام داد و بعد از اینکه کارم تموم شد ، یه دست لباس راحتی داخل کیفش چپوندم و از اتاق زدیم بیرون
بعد از اینکه افراز منو به بقیه به عنوان دوست دخترش معرفی کرد ، با هزار بهونه ازش خواستم تا بزاره همراه کیانا به حیاط برم
دست کیانارو گرفتم و به قسمت پشتی خونه رفتیم
همونطور که داشتم تند تند لباسمو عوض میکردم ، کیاناهم نگهبانی میداد تا کسیی نیاد
+ زود باش دختر
الان یکی میاد
_ وای هولم نکن صبرکن الان تموم میشه!!
لباسمو عوض کردم و لباس مجلسیمو پشت بوته ها انداختم
یه کلاه مشکی ام گداشتم سرم و موهامو از پشت داخل لباسم برد
نفس عمیقی کشیدم و خیلی آروم به کیانا گفتم:
_ داشتی میومدی دم در نگهبان بود؟؟
+ نه بابا نگهبان چیه دیگه؟! مگ جیمز بانده
_ چه میدونم استرس گرفتم دارم چرت و پرت میگم. ببین کیان از در که رفتیم بیرون فقط میدوییم باشه؟!
+ باشههه حواسم هست....
به سمت در رفتیم و کلاهمو کمی کشیدم جلوتر تا قیافم مشخص نباشه ، خیلی طبیعی از در رفتیم بیرون و خداروشکر کسی مارو ندیده بود
_ کیان یکم دیگه رفتیم جلو بدو خب؟!
+ خب
خواستیم به سمت اون طرف خیابون بریم که با صدایی از پشت سرم ، تپش قلب گرفتم
+ جایی تشریف میبرید خانوما؟!
برگشتم پست سرم و با دیدن نازی ، اخمام رفت توهم...
۳.۸k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.