فصل سوم پارت پنجم

کوک ـ ببینم می خوای چه غلطی بکنی

و بعد کوک اون محل رو ترک کرد

از زبان کوک

فکر کرده به همین راحتی ها از سویونگ طلاق می گیرم به همین خیال باش خودم یه کاری می کنم دیگه نتونی دست از پا خطا کنی باید یه فکری کنم می تونم به پلیس روش بدم ولی مدرک ندارم خودم به تنهایی هم نمی تونم مدرک به دست بیارم می تونم به سویونگ بگم الا هم بچه پیش خودمونه برای اینکه نتونه بلایی سر جوکیونگ بیاره نمی زارم از خونه خاذج بشن و هر جا که برن بادیگارد همراهشون باشه


بعد از چند مین توی خونه

سویونگ ـ کوک بیا یه چیزی بخور بیا نهار درست کردم

کوک ـ وایسا الا میام

کوک ـ خوب بلاخره دست به کار شدی و دست به گاز زدی چی شده

سویونگ ـ بلاخره باید اشپزی یاد می گرفتم

کوک ـ حالا بزار ببینم چی درست کردی

یه لقمه خورد

کوک ـ تو که این قدر خوشمزه غذا درست می کنی چرا قبلا غذا درست نمی کردی

سویونگ ـ چون قبلا بلد نبودم

بعد از چند مین همه غذا شون رو خوردن و جوکیونگ هم رفت توی اتاقش بازی کنه و الا وقت خوبی بود که کوک ماجرا رو برای سویونگ تعریف کنه

کوک می گم سویونگ یه لحظه بیا می خوام یه چیزی بهت بگم

سویونگ ـ الا میام