توکیو پارت 29
توکیو پارت 29
صبح از دید میکو
دیدم روی تختم یعنی ..... نه نه نه نه نه اون منو نیاورد ولش کن برم ببینم چیفو جون خوابه یا بیدار رفتم دم در اتاقش دیدم هنوز خوابه کنارش دراز کشیدم و با گونه هاش بازی کردم چه گونه های نرمی داره
میکو : چیفو کوچولوم چیفو جون بیدار نمیشی کوچولوم
تاباهاش حرف زدم چرخید سمتم بغلم کرد
چیفو : بزار تو بغلت بخوابم
میکو: نه دیگه پاشو کوچولوم میخوام صبحونه درست کنم تنهایی حال نمیده
از بغلش بیرون اومدم و نشستم
میکو: میشه بیای کوچولوم
چیفو هم نشست و چشماشو میمالوند
چیفو: باشه ولی بعدش باید بغلم کنیا
میکو : باشه بیا دیگه
داشتیم صبحونه درست میکدو چایی رو میبردم که رخت روم
میکو : اخخخخخخخخخ ( آروم )
چیفو بدو بدو آمد پیشم
چیفو: چیشده خوبی
میکو: صبر کن نیا اینطرف هم خورده شیشه هست هم پات میسوزه نیا
بلند شدم و شیشه هارو جمع کردم و چایی رو پاک کردم ولی یه شیشه جا موند برش داشتم ولی دستمو برید انداختنش
میکو: چیفو میشه یکم باند بهم بدی
دستم قرمز شده بود خیلی میسوخت
چیفو : چی شده
میکو : هیچی یکم زخمو سوختگیه سادس
چیفو : چیییی چه اتفاقی افتاده
اومد و دستمو دید
چیفو : د....دستت تو به به این میگی ساده دستت داره از داغی میسوزه و خون میاد
اون دستمو باند پیچی کرد و بغلش کردم
میکو : اینم بغلی که قولشو دادم حالا برو سر میز تا کایکیو بیدار کنم
صبح از دید میکو
دیدم روی تختم یعنی ..... نه نه نه نه نه اون منو نیاورد ولش کن برم ببینم چیفو جون خوابه یا بیدار رفتم دم در اتاقش دیدم هنوز خوابه کنارش دراز کشیدم و با گونه هاش بازی کردم چه گونه های نرمی داره
میکو : چیفو کوچولوم چیفو جون بیدار نمیشی کوچولوم
تاباهاش حرف زدم چرخید سمتم بغلم کرد
چیفو : بزار تو بغلت بخوابم
میکو: نه دیگه پاشو کوچولوم میخوام صبحونه درست کنم تنهایی حال نمیده
از بغلش بیرون اومدم و نشستم
میکو: میشه بیای کوچولوم
چیفو هم نشست و چشماشو میمالوند
چیفو: باشه ولی بعدش باید بغلم کنیا
میکو : باشه بیا دیگه
داشتیم صبحونه درست میکدو چایی رو میبردم که رخت روم
میکو : اخخخخخخخخخ ( آروم )
چیفو بدو بدو آمد پیشم
چیفو: چیشده خوبی
میکو: صبر کن نیا اینطرف هم خورده شیشه هست هم پات میسوزه نیا
بلند شدم و شیشه هارو جمع کردم و چایی رو پاک کردم ولی یه شیشه جا موند برش داشتم ولی دستمو برید انداختنش
میکو: چیفو میشه یکم باند بهم بدی
دستم قرمز شده بود خیلی میسوخت
چیفو : چی شده
میکو : هیچی یکم زخمو سوختگیه سادس
چیفو : چیییی چه اتفاقی افتاده
اومد و دستمو دید
چیفو : د....دستت تو به به این میگی ساده دستت داره از داغی میسوزه و خون میاد
اون دستمو باند پیچی کرد و بغلش کردم
میکو : اینم بغلی که قولشو دادم حالا برو سر میز تا کایکیو بیدار کنم
۵.۰k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.