پدر شل مغز
_ سرم بدجور درد گرفت ... روی زمین نشستم
_ یکم که بهتر شدم ... به بابا زنگ زدم
+ ساتورو در خانه در حال شستن ظرف ها **
# ای خدا چیکار کنم اهومو پیدا کنم
# هم نا مهربونه هم افت جونه هم با دیگرونه هم قدر هم ندونه ندونه ندون___
# ای خدا کیه الان زنگ میزنه؟
# موشی موش ؟
_ الو بابا ؟
# جانم؟
_ میشه جایی که آدرس میفرستم بیای ؟
# حالت بد شده ؟
_ یکم سرم درد میکنه
# الان میام
_ باند دستمو باز کردم ... خون نیومده بود ولی یکم قرمز شده بود
# کتمو برداشتم و سوار ماشین شدم
_ ای خدا خسته شدم
◇ کمک می خوای ؟
_ یا جد سادات 😱😱
_ سکته کردم
◇ کمک نمی خوای برم
_ نه کمک نمی خوام
◇ اوکی ... مطمئنی؟
_ اگه دوست داری کمک کن
◇ اون یکی دستش که زخم نبود رو آروم گرفتم از رو زمين بلندش کردم
◇ چون رو برف افتاده بود لباسش زیاد خیس نشده بود
◇ خوبی بچه جون ؟
_ اره اره خوبم ... ناراحت نشی ها ولی باید بری چون قبل از اینکه بیای زنگ زده بودم به اون بیاد کمکم
◇ اها ... مراقب خودت باش ... به بابات سلام نرسون
_ باشه نمی رسونم
◇ سر شو ناز کردم و رفتم
_ ای خدا چرا نمیرسه دیگه
# دیدم بقل یه کوچه وایستاده و داره
درو دیوار رو نگاه میکنه
# خوبی بچه جون ؟
_ به نظرت خوب بودم بابا به تو زنگ میزدم ؟
# انقدر تیکه ننداز بچه ..
_ خنده پهنی زدم و به سمت جوجوتسو حرکت کردیم
برش زمانی *** اتاق شوکو سان
• خوش اومدی بچه جون ...
_ باند دستمو باز کرد
• خب میخوام اون میله رو در بیارم
• شاید دردت بگیره
_ اشکالی نداره
_ بابا کنارم نشسته بود دستشو گذاشته بود
رو سرم و موهامو ناز میکرد
_ یکم دردم اومد ولی خیلی قابل تحمل بود
• خب تموم شد ... می تونی دستت رو آروم آروم تکون بدی ولی زیاد تکون نده
_ باشه ... احتمال این هست که بازم رگ پاره بشه
• اره هست ... ایندفعه اگه پاره بشه ... باید همون درد های قبلی دو برابرش رو تحمل کنی
_ اها ... ممنونم
• خواهش میکنم
# خب بیا بریم دفتر من ..
_ میشه من برم پیش ماکی سان ؟
# اره برو ..
_ خیلی آروم رفتم رو صندلی سالن تمرین نشستم و تمریناتشون رو نگاه کرد
● سلام ساکورا.. کی اومدی دستت بهتره ؟
_ اره اره خوبه
÷ سلام ساکورا سان ... حالت چطوره بهتری ؟
_ اره عمو یوجی ...
_ از اونجایی که پرو تشریف داشتم به عمو یوجی گفتم : به سوکونا سلام برسون
÷ جان ؟
_ گفتم به سوکونا سلام برسون
÷ داری با من شوخی میکنی ؟
_ نه کاملا جدی ام
_ عمو یوجی خیلی از حرف من خندید
ماکی سان از حرف من خشکش زده بود
= سلام ساکورا ... این جعبه شکلات مال تو
_ اه .. ممنونم عمو پشمک
= ای خدا ... باز میگه عمو پشمک .. اشکالی نداره ...
= دستت بهتره بچه جون ؟
_ اره بهتره ..
= خوبه ... پدر شل مغزت کجاست ؟
_ پدر شل مغزم تو دفتره
= اها ... ممنون... مراقب خودت باش
_ لبخند آرومی زدم..
_ یکم که بهتر شدم ... به بابا زنگ زدم
+ ساتورو در خانه در حال شستن ظرف ها **
# ای خدا چیکار کنم اهومو پیدا کنم
# هم نا مهربونه هم افت جونه هم با دیگرونه هم قدر هم ندونه ندونه ندون___
# ای خدا کیه الان زنگ میزنه؟
# موشی موش ؟
_ الو بابا ؟
# جانم؟
_ میشه جایی که آدرس میفرستم بیای ؟
# حالت بد شده ؟
_ یکم سرم درد میکنه
# الان میام
_ باند دستمو باز کردم ... خون نیومده بود ولی یکم قرمز شده بود
# کتمو برداشتم و سوار ماشین شدم
_ ای خدا خسته شدم
◇ کمک می خوای ؟
_ یا جد سادات 😱😱
_ سکته کردم
◇ کمک نمی خوای برم
_ نه کمک نمی خوام
◇ اوکی ... مطمئنی؟
_ اگه دوست داری کمک کن
◇ اون یکی دستش که زخم نبود رو آروم گرفتم از رو زمين بلندش کردم
◇ چون رو برف افتاده بود لباسش زیاد خیس نشده بود
◇ خوبی بچه جون ؟
_ اره اره خوبم ... ناراحت نشی ها ولی باید بری چون قبل از اینکه بیای زنگ زده بودم به اون بیاد کمکم
◇ اها ... مراقب خودت باش ... به بابات سلام نرسون
_ باشه نمی رسونم
◇ سر شو ناز کردم و رفتم
_ ای خدا چرا نمیرسه دیگه
# دیدم بقل یه کوچه وایستاده و داره
درو دیوار رو نگاه میکنه
# خوبی بچه جون ؟
_ به نظرت خوب بودم بابا به تو زنگ میزدم ؟
# انقدر تیکه ننداز بچه ..
_ خنده پهنی زدم و به سمت جوجوتسو حرکت کردیم
برش زمانی *** اتاق شوکو سان
• خوش اومدی بچه جون ...
_ باند دستمو باز کرد
• خب میخوام اون میله رو در بیارم
• شاید دردت بگیره
_ اشکالی نداره
_ بابا کنارم نشسته بود دستشو گذاشته بود
رو سرم و موهامو ناز میکرد
_ یکم دردم اومد ولی خیلی قابل تحمل بود
• خب تموم شد ... می تونی دستت رو آروم آروم تکون بدی ولی زیاد تکون نده
_ باشه ... احتمال این هست که بازم رگ پاره بشه
• اره هست ... ایندفعه اگه پاره بشه ... باید همون درد های قبلی دو برابرش رو تحمل کنی
_ اها ... ممنونم
• خواهش میکنم
# خب بیا بریم دفتر من ..
_ میشه من برم پیش ماکی سان ؟
# اره برو ..
_ خیلی آروم رفتم رو صندلی سالن تمرین نشستم و تمریناتشون رو نگاه کرد
● سلام ساکورا.. کی اومدی دستت بهتره ؟
_ اره اره خوبه
÷ سلام ساکورا سان ... حالت چطوره بهتری ؟
_ اره عمو یوجی ...
_ از اونجایی که پرو تشریف داشتم به عمو یوجی گفتم : به سوکونا سلام برسون
÷ جان ؟
_ گفتم به سوکونا سلام برسون
÷ داری با من شوخی میکنی ؟
_ نه کاملا جدی ام
_ عمو یوجی خیلی از حرف من خندید
ماکی سان از حرف من خشکش زده بود
= سلام ساکورا ... این جعبه شکلات مال تو
_ اه .. ممنونم عمو پشمک
= ای خدا ... باز میگه عمو پشمک .. اشکالی نداره ...
= دستت بهتره بچه جون ؟
_ اره بهتره ..
= خوبه ... پدر شل مغزت کجاست ؟
_ پدر شل مغزم تو دفتره
= اها ... ممنون... مراقب خودت باش
_ لبخند آرومی زدم..
۹۲۹
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.