تکپارتی شوگا💚
چند روزی بود شوگا وقتی میومد خونه از خستگی روی کاناپه میخوابید و صبح زود میرفت
سوک از این وضع خسته شده بود
تصمیم گرفت به کمپانی بره تا بتونه همسرشو ببینه
اگر شوگا به این کارش ادامه میداد قطعا سوک توی اون خونه نمیموند
بعد از اماده شدنش به سمت کمپانی رفت
پول تاکسی رو حساب کرد و نگاهی به کمپانی انداخت
خواست وارد کمپانی بشه که ۲مرد جلوشو گرفتن
سوک:ببخشید؟
&شما مین سوک هستید؟
سوک:بله
&شما جزو بلک لیست کمپانی هستید لطفا از اینجا برید
سوک:یعنی چی
وقتی جوابی نشنید عصبانی شد
گوشیشو برداشت و به شوگا زنگ زد
بعد از ۳بار زنگ زدن و رد تماس شوگا گریش گرفته بود اما گذاشت بغض تو گلوش بمونه
برای بار اخر به شوگا زنگ زد
نا امید شده بود
خواست قط کنه که تماس وصل شد
شوگا:وقتی جواب نمیدم یعنی کار دارم چرا انقد زنگ میزنی
سوک:چرا من توی بلک لیست کمپانیم؟
شوگا:سوک مگه بهت نگفتم نیا کمپانی
سوک:بیا دمه در
تا همسرش خواست حرفی بزنه قط کرد و منتظرش موند
بعد از چند دقیقه شوگا جلوی در کمپانی اومد
عرق کرده بود و نفس نفس میزد
انگار در حال تمرین دنس بود
شوگا:اینجا چیکار میکنی؟
سوک:چرا من تو بلک لیست کمپانیم جواب بده
شوگا:سوک
سوک:شوگا تفره نرو جواب بده
شوگا:استفام وقتی دیدن من بهت بیشتر از کارم اهمیت میدم کارمو ۲برابر کردن....نمیخواستن ترو ببینم نیتشونو میدونستم ولی حق اعتراض نداشتم
سوک:چرا انقد به خودت فشار میاری خب؟
شوگا:من متاصفم خوشگلم
سوک:من اومدم اینجا تا ترو ببینم ولی نذاشتن بیام داخل
شوگا:فکر کنم یکم سرپیچی از کارای کمپانی مشکل نداره...بیا بریم خونه
سوک با خوشحالی پرید توی بغل شوگا
سوک:دوست دارم...؛&
شوگا:من بیشتر خوشگلم...
همسرش لب هاشو روی پیشونیش گذاشت و بوسیدش تا رفع دلتنگی این چند روز جبران شه
شوگا خوب میدونست چطوری با بوسه هاش دل سوک و ببره؛/
.
.
.
.
حمایت یادتون نره💚
سوک از این وضع خسته شده بود
تصمیم گرفت به کمپانی بره تا بتونه همسرشو ببینه
اگر شوگا به این کارش ادامه میداد قطعا سوک توی اون خونه نمیموند
بعد از اماده شدنش به سمت کمپانی رفت
پول تاکسی رو حساب کرد و نگاهی به کمپانی انداخت
خواست وارد کمپانی بشه که ۲مرد جلوشو گرفتن
سوک:ببخشید؟
&شما مین سوک هستید؟
سوک:بله
&شما جزو بلک لیست کمپانی هستید لطفا از اینجا برید
سوک:یعنی چی
وقتی جوابی نشنید عصبانی شد
گوشیشو برداشت و به شوگا زنگ زد
بعد از ۳بار زنگ زدن و رد تماس شوگا گریش گرفته بود اما گذاشت بغض تو گلوش بمونه
برای بار اخر به شوگا زنگ زد
نا امید شده بود
خواست قط کنه که تماس وصل شد
شوگا:وقتی جواب نمیدم یعنی کار دارم چرا انقد زنگ میزنی
سوک:چرا من توی بلک لیست کمپانیم؟
شوگا:سوک مگه بهت نگفتم نیا کمپانی
سوک:بیا دمه در
تا همسرش خواست حرفی بزنه قط کرد و منتظرش موند
بعد از چند دقیقه شوگا جلوی در کمپانی اومد
عرق کرده بود و نفس نفس میزد
انگار در حال تمرین دنس بود
شوگا:اینجا چیکار میکنی؟
سوک:چرا من تو بلک لیست کمپانیم جواب بده
شوگا:سوک
سوک:شوگا تفره نرو جواب بده
شوگا:استفام وقتی دیدن من بهت بیشتر از کارم اهمیت میدم کارمو ۲برابر کردن....نمیخواستن ترو ببینم نیتشونو میدونستم ولی حق اعتراض نداشتم
سوک:چرا انقد به خودت فشار میاری خب؟
شوگا:من متاصفم خوشگلم
سوک:من اومدم اینجا تا ترو ببینم ولی نذاشتن بیام داخل
شوگا:فکر کنم یکم سرپیچی از کارای کمپانی مشکل نداره...بیا بریم خونه
سوک با خوشحالی پرید توی بغل شوگا
سوک:دوست دارم...؛&
شوگا:من بیشتر خوشگلم...
همسرش لب هاشو روی پیشونیش گذاشت و بوسیدش تا رفع دلتنگی این چند روز جبران شه
شوگا خوب میدونست چطوری با بوسه هاش دل سوک و ببره؛/
.
.
.
.
حمایت یادتون نره💚
۹.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.