عشق طلایی
پارت ۶
****
ا/ت: داشتن تو باغ قصر قدم میزدم که کوک اومد کنارم*
کوک: داشتی به چی فک میکردی؟
ا/ت: به این که...هیچی ولش کن
کوک: بگو راحت باش
ا/ت: نه..اینکه چقد دوست داشتم و دارم دوست دارم:) ( خجالت)
کوک: الهی...راستش من از بچگی دوست داشتم :)..( دستشو گرفتم).. بلاخره سارا و تهیونگ رو کنار هم تنها گذاشتم😂...
ا/ت؛😂
کوک: ( یلحضه وایستادم و به سمت خودم چرخوندمش) چونکه من کار مهم تری دارم😈
ا/ت: چه کاری؟( هول شدن)
کوک: اگه بدت میاد...
ا/ت: نه بخاطر اون نیست..
کوک: خجالت نک....
ا/ت:بوسیدن*... میخواستم اول خودم دست بکار بشم😈😂..کسی که نیست؟
کوک: نه فقط خودمونیم:)😈.. ( سرامون نزدیک هم بود که دوباره بوسیدمش)
...
بهتره یکم تنهاشون بزاریم😂😂
****
ا/ت: داشتن تو باغ قصر قدم میزدم که کوک اومد کنارم*
کوک: داشتی به چی فک میکردی؟
ا/ت: به این که...هیچی ولش کن
کوک: بگو راحت باش
ا/ت: نه..اینکه چقد دوست داشتم و دارم دوست دارم:) ( خجالت)
کوک: الهی...راستش من از بچگی دوست داشتم :)..( دستشو گرفتم).. بلاخره سارا و تهیونگ رو کنار هم تنها گذاشتم😂...
ا/ت؛😂
کوک: ( یلحضه وایستادم و به سمت خودم چرخوندمش) چونکه من کار مهم تری دارم😈
ا/ت: چه کاری؟( هول شدن)
کوک: اگه بدت میاد...
ا/ت: نه بخاطر اون نیست..
کوک: خجالت نک....
ا/ت:بوسیدن*... میخواستم اول خودم دست بکار بشم😈😂..کسی که نیست؟
کوک: نه فقط خودمونیم:)😈.. ( سرامون نزدیک هم بود که دوباره بوسیدمش)
...
بهتره یکم تنهاشون بزاریم😂😂
۹.۴k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.