عشق تمام نشدنى (پارت هشتم)
(پارت هشتم)
&هفته ديگه خوبه بگيريم؟
*اره
&خب حاضر شو امشب بريم خونه من
*باشه
از ديد ا.ت
نمى تونم به تهيونگ بگم خيلى ناراحت ميشه بهتره يكم صبر كنم شايد تهيونگ دروغ گفته باشه كه مى خواد باهام ازدواج كنه رسيديم خونه تهيونگ منو انداخت روى تخت وقتى اومد شروع كنه به انجام ٠سانسور٠ بهش گفتم نكن گفت براى چى؟ گفتم من پچه توى شكممه تهيونگ گفت
&چى؟ چطور؟
*خب ماه پيش همون شبى كه منو ول كردى حالم بد شد و رفتم بيمارستان و سونوگرافى كردم و گفتن باردارم
&از شوهر قبليت؟
*من بعد از تو شوهر نكردم فقط يه دوست پسر داشتم كه ولم كرد
&اها دختره يا پسر؟
*دختر
از ديد تهيونگ
وقتى گفت بارداره و بچش دختره دستش رو گرفتم و از روى تخت بلندش كردم و شكمش رو ناز كردم
&هفته ديگه خوبه بگيريم؟
*اره
&خب حاضر شو امشب بريم خونه من
*باشه
از ديد ا.ت
نمى تونم به تهيونگ بگم خيلى ناراحت ميشه بهتره يكم صبر كنم شايد تهيونگ دروغ گفته باشه كه مى خواد باهام ازدواج كنه رسيديم خونه تهيونگ منو انداخت روى تخت وقتى اومد شروع كنه به انجام ٠سانسور٠ بهش گفتم نكن گفت براى چى؟ گفتم من پچه توى شكممه تهيونگ گفت
&چى؟ چطور؟
*خب ماه پيش همون شبى كه منو ول كردى حالم بد شد و رفتم بيمارستان و سونوگرافى كردم و گفتن باردارم
&از شوهر قبليت؟
*من بعد از تو شوهر نكردم فقط يه دوست پسر داشتم كه ولم كرد
&اها دختره يا پسر؟
*دختر
از ديد تهيونگ
وقتى گفت بارداره و بچش دختره دستش رو گرفتم و از روى تخت بلندش كردم و شكمش رو ناز كردم
۱۱.۷k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.