فیک دختر کوچولوی من ادامه part6
ته جون: ازین طرف داخل ماشین :ته جون: راستی…این گوشی جدیدتون هست اقای تهیونگ تهیش کرده و گفته به شما بدم شماره تهیونگ و اطلاعات دیگه ای که ممکنه نیازتون بشه داخل هست
ات: اما اخه این مطمعنا خیلی گرونه من گوشی دارم نیازی به این کار نیست
ته جون: اقای تهیونگ خواستن به خاطر وروردتون به این خونه بهتون هدیه بدن برای همین این گوشی رو در نظر گرفتن (چقدر جنتلمن😭) ات: خیلی ممنونم ته جون : رسیدیم (درو براش باز میکنه)ات: خیلی ممنونم ات ویو
وقتی دستیار تهیونگ درو برام باز کرد یه مرکز خرید خیلی بزرگ رو به چشم دیدم چقدر از درون خوشحال بودم که میتونم به اینجوری جاها بیام یعنی واقعا دیگه از فردا کسی مسخرم نمیکنه
ته جون: اشکالی نداره که باهات راحت حرف بزنم؟
ات: نه اتفاقا اونجوری راحت ترم…راستی چند سالته؟
ات: اما اخه این مطمعنا خیلی گرونه من گوشی دارم نیازی به این کار نیست
ته جون: اقای تهیونگ خواستن به خاطر وروردتون به این خونه بهتون هدیه بدن برای همین این گوشی رو در نظر گرفتن (چقدر جنتلمن😭) ات: خیلی ممنونم ته جون : رسیدیم (درو براش باز میکنه)ات: خیلی ممنونم ات ویو
وقتی دستیار تهیونگ درو برام باز کرد یه مرکز خرید خیلی بزرگ رو به چشم دیدم چقدر از درون خوشحال بودم که میتونم به اینجوری جاها بیام یعنی واقعا دیگه از فردا کسی مسخرم نمیکنه
ته جون: اشکالی نداره که باهات راحت حرف بزنم؟
ات: نه اتفاقا اونجوری راحت ترم…راستی چند سالته؟
۲.۷k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.