عشق ناپایدار 💔 ■Part 19■
بعد از یک ربع رسیدم و رفتم داخل و نایون رو برداشتم ، سوار ماشین شدیم و راه افتادم سمت خونه داهیون
نایون: مامانی کجا میری؟
دایون: میریم پیش خاله تا تورو بزارم پیشش
نایون: چرا؟
دایون: من باید برم جایی عزیزم
نایون: ولی من نمیخوام برم
دایون: نایون خواهش میکنم لجبازی نکن دیگه
نایون: من نمیخوام برم اونجا(با گریه و صدای لرزون)
وقتی متوجه گریه نایون شدم زدم کنار ماشین رو و کمربندم رو باز کردم و برگشتم سمتش ، دو طرف صورتش با دستام گرفتم و اشکاش رو پاک کردم
دایون: آخه چرا گریه میکنی مگه خاله لولوخرخرس؟!
نایون: خودش نه ولی پسرش هست
دایون: نایون حتما تو اذیتش میکنی که اونم اذیتت میکنه دیگه
نایون: نخیر من کاری نمیکنم اون از من بدش میاد
دایون: نایون در هر صورت باید بری اونجا من نمیتونم جایی که میرم ببرمت
نایون: ولی..
دایون: ولی و اما نداره بسته دیگه نمیشه هر چی تو میگی باشه که(با عصبانیت)
دایون راه افتاد سمت خونه خواهرش و نایون رو سپرد بهش و رفت معتب دکتر و فورا رفت داخل چون راس ساعت رسیده بود
دایون: سلام دکتر
دکتر: سلام عزیزم خیلی وقته ندیدمت
دایون: بله شیش سالی میشه
دکتر: بیا بشین گلم
رفتم نشستم روی صندلی رو به روی دکتر
دکتر: خب مشکل چیه؟
دایون: یادتونه که بهم گفتین دیگه نمیتونم بچه دار بشم
دکتر: خب آره
دایون: هیچ راه حلی براش وجود نداره؟
دکتر: یعنی شما بچه میخواین؟
دایون: خب راستش بله چون دخترم خیلی دوست داره خواهر و برادر داشته باشه
دکتر: اووو خب ببین جدیدا یکسری دارو و امپول ها اومده که میتونه به باردار شدنت کمک بکنه
دایون: واقعا؟!
دکتر: بله فقط یکسری مراقبت ها هم لازمه جدا از استفاده دارو که بهتره با همسرت بیای اینجا تا بهتون توضیح بدم
دایون: بله چشم(با خوشحالی)
دکتر: فعلا این قرصی که مینویسم رو بخور تا آماده استفاده از قرص های اصلی بشی این دارو نیازی به مراقبت نداره فقط سر وقتش بخور
دایون: چشم خیلی ممنونم
دکتر: راستی یکسری آزمایش هم تو و همسرت باید بدین و روزی که میخواین بیاین پیشم بیارینش که اونم برات مینویسم
دایون: ممنونم ازتون
دکتر: خواهش میکنم
نسخه رو از دکتر گرفتم و بعد از خدا حافظی رفتم داروخونه و دارومو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه خواهرم
کپی ممنوع ❌
نایون: مامانی کجا میری؟
دایون: میریم پیش خاله تا تورو بزارم پیشش
نایون: چرا؟
دایون: من باید برم جایی عزیزم
نایون: ولی من نمیخوام برم
دایون: نایون خواهش میکنم لجبازی نکن دیگه
نایون: من نمیخوام برم اونجا(با گریه و صدای لرزون)
وقتی متوجه گریه نایون شدم زدم کنار ماشین رو و کمربندم رو باز کردم و برگشتم سمتش ، دو طرف صورتش با دستام گرفتم و اشکاش رو پاک کردم
دایون: آخه چرا گریه میکنی مگه خاله لولوخرخرس؟!
نایون: خودش نه ولی پسرش هست
دایون: نایون حتما تو اذیتش میکنی که اونم اذیتت میکنه دیگه
نایون: نخیر من کاری نمیکنم اون از من بدش میاد
دایون: نایون در هر صورت باید بری اونجا من نمیتونم جایی که میرم ببرمت
نایون: ولی..
دایون: ولی و اما نداره بسته دیگه نمیشه هر چی تو میگی باشه که(با عصبانیت)
دایون راه افتاد سمت خونه خواهرش و نایون رو سپرد بهش و رفت معتب دکتر و فورا رفت داخل چون راس ساعت رسیده بود
دایون: سلام دکتر
دکتر: سلام عزیزم خیلی وقته ندیدمت
دایون: بله شیش سالی میشه
دکتر: بیا بشین گلم
رفتم نشستم روی صندلی رو به روی دکتر
دکتر: خب مشکل چیه؟
دایون: یادتونه که بهم گفتین دیگه نمیتونم بچه دار بشم
دکتر: خب آره
دایون: هیچ راه حلی براش وجود نداره؟
دکتر: یعنی شما بچه میخواین؟
دایون: خب راستش بله چون دخترم خیلی دوست داره خواهر و برادر داشته باشه
دکتر: اووو خب ببین جدیدا یکسری دارو و امپول ها اومده که میتونه به باردار شدنت کمک بکنه
دایون: واقعا؟!
دکتر: بله فقط یکسری مراقبت ها هم لازمه جدا از استفاده دارو که بهتره با همسرت بیای اینجا تا بهتون توضیح بدم
دایون: بله چشم(با خوشحالی)
دکتر: فعلا این قرصی که مینویسم رو بخور تا آماده استفاده از قرص های اصلی بشی این دارو نیازی به مراقبت نداره فقط سر وقتش بخور
دایون: چشم خیلی ممنونم
دکتر: راستی یکسری آزمایش هم تو و همسرت باید بدین و روزی که میخواین بیاین پیشم بیارینش که اونم برات مینویسم
دایون: ممنونم ازتون
دکتر: خواهش میکنم
نسخه رو از دکتر گرفتم و بعد از خدا حافظی رفتم داروخونه و دارومو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه خواهرم
کپی ممنوع ❌
۶۶.۵k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.