قشنگ ترین عذاب من پارت ۲۹
قشنگ ترین عذاب من پارت ۲۹
ویو کوک
در زدم و وارد شدم . آروم برگه ها رو گذاشتم رو میز تهیونگ و بهش خیره شدم
حتی ثانیه ای نگاهم نمیکرد. شروع کردم به حرف زدن تا شاید نگاهم کنه...اما هیچ
کوک : قربان...اینا رو یونگی شی داد و گفت که بگم...بگم قضیه اوکی میشه(استرس و آروم)
ته : باشه.(سرد)
کوک : با اجاز...
ته : ۴ ساعت دیگه میریم خونه ؛ حواست باشه (سرد)
کوک : چشم
اومدم بیرون... انقدر بدم میاد انقدر بدم میاد همش اینجوری برخورد میکنه.
مرتیکه جذاب
داشتم با خودم کلنجار میرفتم و عصبانی پام رو روی زمین میکوبیدم که دست یه نفر از پشت دور...چشمام حلقه شد(چیه چه فکر پلیدی کردین؟😈)
اولش تعجب کرده بودم که کی میتونه باشه.
خیلی عجیب بود...فکر میکردم هوسوک هیونگه اما ...
جین : سلام خر(پوکر)
کوک : سلام!(تعجب)
جین : چته؟ نمیتونی حدس بزنی منم؟؟ /:
کوک : خب هیونگ به من چه که نامعلومی
جین : یاااا...نا معلوم چه صیغه ایه؟؟(بلند)
کوک : هیششش هیونگ آبرو بردی
جیمین داشت میومد سمت مون و میخواست یه چیزی بگه اما حرفش با دیدن جین تو دهنش ماسید
کنجکاو بودم ببینم چی میخواد بگه
جیمین : عه سلام هیونگ
جین : بـــــه به به جیمین شی
جیمین : خوبی؟ چیشده اومدی اینجا؟
جین : هیچی با ته کار داشتم
کوک : الان انقدر سرش شلوغه که بری پرتت میکنه(چشم غره)
گوشیمو روشن کردم و چرخیدم
جیمین و جین داشتن همینطور در مورد چیزای مزخرف حرف میزدن که رسید به جمله..
به به 😈😂
خب تو خماری بمانید
https://wisgoon.com/r0325648 این بیشعور فیکشو جای خیلی خیلی حساس تموم کرده ... منم الان میخوام یکیو بزنماااا
ویو کوک
در زدم و وارد شدم . آروم برگه ها رو گذاشتم رو میز تهیونگ و بهش خیره شدم
حتی ثانیه ای نگاهم نمیکرد. شروع کردم به حرف زدن تا شاید نگاهم کنه...اما هیچ
کوک : قربان...اینا رو یونگی شی داد و گفت که بگم...بگم قضیه اوکی میشه(استرس و آروم)
ته : باشه.(سرد)
کوک : با اجاز...
ته : ۴ ساعت دیگه میریم خونه ؛ حواست باشه (سرد)
کوک : چشم
اومدم بیرون... انقدر بدم میاد انقدر بدم میاد همش اینجوری برخورد میکنه.
مرتیکه جذاب
داشتم با خودم کلنجار میرفتم و عصبانی پام رو روی زمین میکوبیدم که دست یه نفر از پشت دور...چشمام حلقه شد(چیه چه فکر پلیدی کردین؟😈)
اولش تعجب کرده بودم که کی میتونه باشه.
خیلی عجیب بود...فکر میکردم هوسوک هیونگه اما ...
جین : سلام خر(پوکر)
کوک : سلام!(تعجب)
جین : چته؟ نمیتونی حدس بزنی منم؟؟ /:
کوک : خب هیونگ به من چه که نامعلومی
جین : یاااا...نا معلوم چه صیغه ایه؟؟(بلند)
کوک : هیششش هیونگ آبرو بردی
جیمین داشت میومد سمت مون و میخواست یه چیزی بگه اما حرفش با دیدن جین تو دهنش ماسید
کنجکاو بودم ببینم چی میخواد بگه
جیمین : عه سلام هیونگ
جین : بـــــه به به جیمین شی
جیمین : خوبی؟ چیشده اومدی اینجا؟
جین : هیچی با ته کار داشتم
کوک : الان انقدر سرش شلوغه که بری پرتت میکنه(چشم غره)
گوشیمو روشن کردم و چرخیدم
جیمین و جین داشتن همینطور در مورد چیزای مزخرف حرف میزدن که رسید به جمله..
به به 😈😂
خب تو خماری بمانید
https://wisgoon.com/r0325648 این بیشعور فیکشو جای خیلی خیلی حساس تموم کرده ... منم الان میخوام یکیو بزنماااا
۳.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.