مرگ تا عشق ۸
جئون با صدای بلند اجوما صدا زد و .گفت اتاق اینو نشون بده تمام قوانین اینجا را ریز به ریز نکته به نکته براش توضیح بده .
با اجوما حرکت کردم به سمت پله ها و به سمت بالا حرکت کردیم به یک اتاق رسیدیم .
در اتاق اجوما باز کرد و با دستش منو توی اتاق حل داد .
اخلاق اجوما خوب نبود کارش می ترسیدم.
اجوما :ببین اسمت چی بود آها ات اینجا قوانینی داره باید به همش عمل کنی این کار رو نکنی کوچکترین کار اشتباهت برابر با ۲۰ ضربه شلاق به دست ارباب .
۱ _اقای جئون را ارباب صدا میزنی
۲_همیشه هر کاری گفت انجام میدی بدون هیچ مخالفتی.
۳_زیاد به پرا پای این نمیپیچی ارباب روی این حساسه
۴_ساعت ۱۰:۳۰ هرشب میای پایین غذات برمی داری و میای داخل اتاقت کوفت میکنی .
فهمیدی
صبحانه ساعت ۹و ناهار هم ساعت ۳ به همین روال .
فهمیدی
ات:ب..بله
خوب لباسی که روی تخت هست را در عرض ۱۰ دقیقه میپوشی و جلوی در اتاق منتظر من میمونی .
چشم
اجوما رفت بیرون از ترسم سریع لباس پوشیدم موهام بالا بستم و رفتم جلوی در .
اجوما اومد و دست منا را میکشید و من را دنبال خودش میبرد . رسیدیم به یه اتاقی اجوما در زد و و من را با خودش داخل اتاق کشید و رمان کرد روی زمین .
🙋♀️
با اجوما حرکت کردم به سمت پله ها و به سمت بالا حرکت کردیم به یک اتاق رسیدیم .
در اتاق اجوما باز کرد و با دستش منو توی اتاق حل داد .
اخلاق اجوما خوب نبود کارش می ترسیدم.
اجوما :ببین اسمت چی بود آها ات اینجا قوانینی داره باید به همش عمل کنی این کار رو نکنی کوچکترین کار اشتباهت برابر با ۲۰ ضربه شلاق به دست ارباب .
۱ _اقای جئون را ارباب صدا میزنی
۲_همیشه هر کاری گفت انجام میدی بدون هیچ مخالفتی.
۳_زیاد به پرا پای این نمیپیچی ارباب روی این حساسه
۴_ساعت ۱۰:۳۰ هرشب میای پایین غذات برمی داری و میای داخل اتاقت کوفت میکنی .
فهمیدی
صبحانه ساعت ۹و ناهار هم ساعت ۳ به همین روال .
فهمیدی
ات:ب..بله
خوب لباسی که روی تخت هست را در عرض ۱۰ دقیقه میپوشی و جلوی در اتاق منتظر من میمونی .
چشم
اجوما رفت بیرون از ترسم سریع لباس پوشیدم موهام بالا بستم و رفتم جلوی در .
اجوما اومد و دست منا را میکشید و من را دنبال خودش میبرد . رسیدیم به یه اتاقی اجوما در زد و و من را با خودش داخل اتاق کشید و رمان کرد روی زمین .
🙋♀️
۲۷.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.