رمان دورترین نزدیک۲ کاور شخصیت ترانه
#پارت_۴۶
خندید :چیه؟
+خوشگل ترشدی،میخوام نگات کنم
بالبخند قشنگی نگام میکرد راه افتادم سمت هتل...
دراتاقوباز کردمو رفت داخل ذوق زده کل اتاقو ازنظرگذروند
شیدا:چقد قشنگه اینجا
نگاهی به دوروبر انداختم شمعای روشن وبوی خوبی ک توفضای اتاق پیچیده بود
رفتم جلوتروجعبه کوچیک رومیزوبرداشتم گرفتمش سمتش
+اینم مال توعه عزیزم
کنجکاو جعبه رو ازم گرفتو بازش کرد
شیدا: وای ماهور تو از کجا میدونستی من این دستبندو میخوام!؟
+دیگه دیگه دست ترانه عم دردنکنه
متعجب لبخندی زداومدسمتم بغلم کرد
شیدا:دوست دارم شاهکاری عشق من
+منم خیلی دوست دارم عشق خوشگلم
یکم بعدلیوان مشروبشوبرداشتوکمی مزش کردلیوان منم داددستم یکمشو خوردم نگام ب شیدابود ک روبروم وایساده بودوجور بامزه ای نگام میکرد
شنل روی لباسشودرآوردهنوزم داشتم خیره نگاش میکردم دستشوگرفتم کشیدمش سمت خودم بوسیدمش
اونم آروم منومیبوسید لبشومحکم مکیدم همون لحظه فرورفتن ناخنشوتو پوست گردنم حس کردم
بیحال ازهم جداشدیم دستش رفت سمت تیشرتی ک تنم بودو درش آورد متقابلابرش گردوندم لباسشو در آوردم
پشت سرش بودم دستامو دور شکمش حلقه کردموروی شونه تا گردنشو بوسیدم
لباموگذاشتم روی گوشش نفسشو بزور داد بیرون برش گردوندم سمت خودمو سرمو بردم طرف گردنش بوی عطرشو که حس کردم نفس عمیقی کشیدم
شروع کردم ب بوسیدنومکیدن گردنش
پوست گردنشو محکم گاز گرفتم بریده بریده شروع کرد به حرف زدن:
اخ...ماهور...یوا...یواش تر!
گردنش تا زیر گوششو بوسیدم
انگشتامواز رو گردنش ب پایین کشیدم
کم کم صدای آه و ناله ی شیدا در اومد
دستم رفت سمت اخرین تیکه لباسشو درش آوردم نزدیک تخت بودیم هلش دادم رو تخت خم شدم طرفش
گردنشوعمیق مکیدم ک اه بلندی کشید
صداش حالمو عوض میکرد کنار گوشش زمزمه کردم: الان آمادگیشوداری!؟
میدونست دارم اون شبوبه روش میارمو میخوام اذیت کنم
چشاشوبست نفسشودادبیرون:من دیوونتم کی میخوای بفهمی؟
خندیدم: خوبه خ...
شیدا:ماهور حرف نزن داری دیوونم میکنی پسر ال... بوسیدمشوحرفش نصفه موند ...
از روش بلندشدمو کشیدمش توبغلم
صداش باعث شد از تو فکر بیام بیرون
شیدا: میدونستی خیلی غدی؟
خندیدم
+اره
حرصی نگام کرد: خیلی خوب بلدی چه موقعی چجوری اذیت کنی و خوبم آدمو میذاری تو خماریش
+مث خودت! یادته دکه؟!
اذیت شدی؟درد داری شیدا؟
گونمو بوسید: خیلی بدی ، نه زیاد درد ندارم ولی منظورم این نبود
محکم تر بغلش کردم
+هردوشو قبول دارم!
خندیدوشروع کرد ب بوسیدن گردنم : ببخشید
+بابت؟
شرمنده بهم نگا گرد:که تاالان باهم ن...
حرفشوقطع کردم:اونجوری نکن چشاتو بیخیال
سرشو گذاشت روسینم: با تومیشه چشید طعم خوشبختیو...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #جذاب #زیبا #بینظیر #قشنگ #شیک
خندید :چیه؟
+خوشگل ترشدی،میخوام نگات کنم
بالبخند قشنگی نگام میکرد راه افتادم سمت هتل...
دراتاقوباز کردمو رفت داخل ذوق زده کل اتاقو ازنظرگذروند
شیدا:چقد قشنگه اینجا
نگاهی به دوروبر انداختم شمعای روشن وبوی خوبی ک توفضای اتاق پیچیده بود
رفتم جلوتروجعبه کوچیک رومیزوبرداشتم گرفتمش سمتش
+اینم مال توعه عزیزم
کنجکاو جعبه رو ازم گرفتو بازش کرد
شیدا: وای ماهور تو از کجا میدونستی من این دستبندو میخوام!؟
+دیگه دیگه دست ترانه عم دردنکنه
متعجب لبخندی زداومدسمتم بغلم کرد
شیدا:دوست دارم شاهکاری عشق من
+منم خیلی دوست دارم عشق خوشگلم
یکم بعدلیوان مشروبشوبرداشتوکمی مزش کردلیوان منم داددستم یکمشو خوردم نگام ب شیدابود ک روبروم وایساده بودوجور بامزه ای نگام میکرد
شنل روی لباسشودرآوردهنوزم داشتم خیره نگاش میکردم دستشوگرفتم کشیدمش سمت خودم بوسیدمش
اونم آروم منومیبوسید لبشومحکم مکیدم همون لحظه فرورفتن ناخنشوتو پوست گردنم حس کردم
بیحال ازهم جداشدیم دستش رفت سمت تیشرتی ک تنم بودو درش آورد متقابلابرش گردوندم لباسشو در آوردم
پشت سرش بودم دستامو دور شکمش حلقه کردموروی شونه تا گردنشو بوسیدم
لباموگذاشتم روی گوشش نفسشو بزور داد بیرون برش گردوندم سمت خودمو سرمو بردم طرف گردنش بوی عطرشو که حس کردم نفس عمیقی کشیدم
شروع کردم ب بوسیدنومکیدن گردنش
پوست گردنشو محکم گاز گرفتم بریده بریده شروع کرد به حرف زدن:
اخ...ماهور...یوا...یواش تر!
گردنش تا زیر گوششو بوسیدم
انگشتامواز رو گردنش ب پایین کشیدم
کم کم صدای آه و ناله ی شیدا در اومد
دستم رفت سمت اخرین تیکه لباسشو درش آوردم نزدیک تخت بودیم هلش دادم رو تخت خم شدم طرفش
گردنشوعمیق مکیدم ک اه بلندی کشید
صداش حالمو عوض میکرد کنار گوشش زمزمه کردم: الان آمادگیشوداری!؟
میدونست دارم اون شبوبه روش میارمو میخوام اذیت کنم
چشاشوبست نفسشودادبیرون:من دیوونتم کی میخوای بفهمی؟
خندیدم: خوبه خ...
شیدا:ماهور حرف نزن داری دیوونم میکنی پسر ال... بوسیدمشوحرفش نصفه موند ...
از روش بلندشدمو کشیدمش توبغلم
صداش باعث شد از تو فکر بیام بیرون
شیدا: میدونستی خیلی غدی؟
خندیدم
+اره
حرصی نگام کرد: خیلی خوب بلدی چه موقعی چجوری اذیت کنی و خوبم آدمو میذاری تو خماریش
+مث خودت! یادته دکه؟!
اذیت شدی؟درد داری شیدا؟
گونمو بوسید: خیلی بدی ، نه زیاد درد ندارم ولی منظورم این نبود
محکم تر بغلش کردم
+هردوشو قبول دارم!
خندیدوشروع کرد ب بوسیدن گردنم : ببخشید
+بابت؟
شرمنده بهم نگا گرد:که تاالان باهم ن...
حرفشوقطع کردم:اونجوری نکن چشاتو بیخیال
سرشو گذاشت روسینم: با تومیشه چشید طعم خوشبختیو...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #جذاب #زیبا #بینظیر #قشنگ #شیک
۳۴.۰k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.