مافیای من 🍷🖤
ات : الو ایو
قط کرد
اوففف
ات : ددی جونم
جیمین: جان ؟
ات : چیه خوب مگه نگفتی دوس پسرمی پس حق ندارم بگم ددی (داره خودش رو لوس می کن)
جیمین : می شنوم
ات : جیمین میشه با ایو برم مهمونی
جیمین : مهمونییییی پسر و دخت ؟؟
ات : نههه فقط من و ایو و دوستای دیگم پسر نیس ( ات می دونست اگر بگه بار اصلا نمی زاشت واسه همین دروغ گفت )
جیمین :،نه
ات : جیمینننننن چرا لطفااااا خیلی وفته دوستام رو ندیدمممم ( باحالت گریون )
جیمین : باشههههه بابامممم
جیمین : واسه من جا نیس
ات : یا ددی جونم گفتم فقط دختر پسر این وسط چیکار می کنه
جیمین : باشه پس من خودم می برمت
ات : چی تو
جیگین : مشکلیه
ات : نه اناکسی میگرم دااا
جیگین اوگ
ات رفت بالا تا حاضر شه و به لیا زنگ زد تا بگه اون هم بیاد
ات ویو
حاضر شدم یک لباس باز پوشیدم چون می دونستم جیمین نمیزاره از این جور چیز ها بپوشم از روش یک پالت بلند پوشیدم ارایش کردم و رفتم پایین( عکسش رو میزارم )
ات رفت سوار تاکسی شد رفت لیا و ایو رو برداشت رفتن بار
ات ویو
داشت تو با خوش می گزروندیم الکل می خوریم کیف می کردیم لیا مست مست شده بود ایو هم منم تغریبن مست بودم داشتیم می رقصیدیم رفتیم نشستیم با بچه ها نشسته بودیم که یهو یک مرده امد کنارمون نشست توجهی نکردم که یهووووو جیمین و تهیونگ و کوک جلومون ظاهر شدن
ات : جی ....مین جیمین
جیمین : اینجا مهمونی هس
کوک : لیا خانم می شنوم
جیمین ویو
وقتی ات رفت دلم شور داشتم ساعت ۱ بود که هنوز برنگشته بو که یهو یکی زنگ زد ته بود
ته : الو جیمین
جیمین : بله
ته : ات کجاس
جیمین : بیرون
ته : با لیا رفته
جیمین : اره چه طور
ته ؛ رفتن بار
جیمین از مبل بلند شد
جیمین : چی گفتی
ته : یکی از دوستایی من زنگ زد گفت دوس دختر جیمین تو بار اوناس
جیمین : چییییی
ته : جیمین ارم باش من نزدیک خونتونم دارم میام
جیمین : نمی خواد با ماشین میام
ته : پس به کوک هم زنگ بزن و تو ماشین پشت سر من بیا
جیمین : اوک
بریم دامه داسنان
کو ک: لیا خانم می شنوم
ایو : تهیونگ ( با لکنت
تهیونگ ویو
کتار ات یک دختری رو دیدم خیلی جذاب بود لباس باز پوشیده بود خیلی خوشگل بود یهو اسمم رو صدا زد
جیمین دست ات رو گرفت کشید ماشین و سوار ماشین شدن
جیمین : از کی تا حالاااا بار شده مهمونی دخترونه ( با داد )
ات : جیمین بزار
جیمین : هیس هیچی نگو این لباست بیشتر رو مخه منهههههههه این لباسه یا لباس زیر رر
بریم طرف کوک
لیا : کوک
کوک : فکر نکنم کوکی وجود داشته باشه
لیا : کو ک من
کوک : برو ماشین
لیا : بزار من
کوک : نشنیدی چی گفتمممممم ( با داد )
کوک و لیا رفتن ماشین و اما ته و ایو
تهیونگ : اعممم می خواید من برسونمتون
ایو : چی .... .عم نه خودم تاکسی میگیرم ( با لکنت
تهیونگ : چرا تعارف می کنی من می رسونمت الان با تاکسی رفتن خطرناکه ((( از نظر ته : خیلی ذوق داشتم این دختر رو ببرم خونش خیلی هات بود ))))
ایو : مرسی خودم میرم
تهیونگ گوشیش زنگ خورد برداشت رفت اون ور
ایو خواست بره که یهو یک پسر اند پیس ایو
پسر : اوه اوه چه دختری میشه یک شب با من بگذرونی
ایو : برو گمشو
پسره دست ایو رو کشید
ایو : ولم کن
ایو : ولم کن کمک
تهیونگ ویو
گوشیم زنگ خورد رفتم اون ور حرف زدم وقتی برگشتم دیدم ایو نیس نگران شدم رفت تو بار صدای اهنگ بالا بود رفتم بین اونا ایو و ندیدم که یهو از یکی از اتاقا صدا میومد صدا جیغ ایو بو
تهیونگ رفت سمت اتاق و در و شکست دید ایو رووتخته و پسره روش خمیه زده و پسره فقط شلوار داره ( منخرف نباشیم)
تهیونگ دست پسره رو گرفت و تا دل سیر کتک زد ایو هم گریه می کرد
پسره از اون جا رفت بیرون تهیونگ رفت کنار ایو نشست
تهیونگ : نگران نباش بیبی ( یهو از دهنش پرید ) یعنی یعنی خانم
ایو : 😳🥺
ایو : تو اکر هق هق هق نبودی من زیرش بودم هق هق ( گریه
که یهو تهیونگ اشک های ایو رو پاک کرد( جیمین کافی نبود ته هم رفت😭😭 )
ایو: مرسی
تهیونگ : قابلتون رو نداشت
ایو تو دلش
وای خداااااااا تهیونگ داره باهام حرف میزنههههه یهو گفت بیبی
تهیونگ :حالا پاشو من می رسونمت
ایو بلند شد ولی خرد زمین ( الکی )
تهیونگ : چی شد
ایو : وقتی اون پسره منو می کشید یهو پام پیچ خورد هنوزم درد می کنه ( الکی گفت تا تهیونگ دستش رو بگیره و ببره
قط کرد
اوففف
ات : ددی جونم
جیمین: جان ؟
ات : چیه خوب مگه نگفتی دوس پسرمی پس حق ندارم بگم ددی (داره خودش رو لوس می کن)
جیمین : می شنوم
ات : جیمین میشه با ایو برم مهمونی
جیمین : مهمونییییی پسر و دخت ؟؟
ات : نههه فقط من و ایو و دوستای دیگم پسر نیس ( ات می دونست اگر بگه بار اصلا نمی زاشت واسه همین دروغ گفت )
جیمین :،نه
ات : جیمینننننن چرا لطفااااا خیلی وفته دوستام رو ندیدمممم ( باحالت گریون )
جیمین : باشههههه بابامممم
جیمین : واسه من جا نیس
ات : یا ددی جونم گفتم فقط دختر پسر این وسط چیکار می کنه
جیمین : باشه پس من خودم می برمت
ات : چی تو
جیگین : مشکلیه
ات : نه اناکسی میگرم دااا
جیگین اوگ
ات رفت بالا تا حاضر شه و به لیا زنگ زد تا بگه اون هم بیاد
ات ویو
حاضر شدم یک لباس باز پوشیدم چون می دونستم جیمین نمیزاره از این جور چیز ها بپوشم از روش یک پالت بلند پوشیدم ارایش کردم و رفتم پایین( عکسش رو میزارم )
ات رفت سوار تاکسی شد رفت لیا و ایو رو برداشت رفتن بار
ات ویو
داشت تو با خوش می گزروندیم الکل می خوریم کیف می کردیم لیا مست مست شده بود ایو هم منم تغریبن مست بودم داشتیم می رقصیدیم رفتیم نشستیم با بچه ها نشسته بودیم که یهو یک مرده امد کنارمون نشست توجهی نکردم که یهووووو جیمین و تهیونگ و کوک جلومون ظاهر شدن
ات : جی ....مین جیمین
جیمین : اینجا مهمونی هس
کوک : لیا خانم می شنوم
جیمین ویو
وقتی ات رفت دلم شور داشتم ساعت ۱ بود که هنوز برنگشته بو که یهو یکی زنگ زد ته بود
ته : الو جیمین
جیمین : بله
ته : ات کجاس
جیمین : بیرون
ته : با لیا رفته
جیمین : اره چه طور
ته ؛ رفتن بار
جیمین از مبل بلند شد
جیمین : چی گفتی
ته : یکی از دوستایی من زنگ زد گفت دوس دختر جیمین تو بار اوناس
جیمین : چییییی
ته : جیمین ارم باش من نزدیک خونتونم دارم میام
جیمین : نمی خواد با ماشین میام
ته : پس به کوک هم زنگ بزن و تو ماشین پشت سر من بیا
جیمین : اوک
بریم دامه داسنان
کو ک: لیا خانم می شنوم
ایو : تهیونگ ( با لکنت
تهیونگ ویو
کتار ات یک دختری رو دیدم خیلی جذاب بود لباس باز پوشیده بود خیلی خوشگل بود یهو اسمم رو صدا زد
جیمین دست ات رو گرفت کشید ماشین و سوار ماشین شدن
جیمین : از کی تا حالاااا بار شده مهمونی دخترونه ( با داد )
ات : جیمین بزار
جیمین : هیس هیچی نگو این لباست بیشتر رو مخه منهههههههه این لباسه یا لباس زیر رر
بریم طرف کوک
لیا : کوک
کوک : فکر نکنم کوکی وجود داشته باشه
لیا : کو ک من
کوک : برو ماشین
لیا : بزار من
کوک : نشنیدی چی گفتمممممم ( با داد )
کوک و لیا رفتن ماشین و اما ته و ایو
تهیونگ : اعممم می خواید من برسونمتون
ایو : چی .... .عم نه خودم تاکسی میگیرم ( با لکنت
تهیونگ : چرا تعارف می کنی من می رسونمت الان با تاکسی رفتن خطرناکه ((( از نظر ته : خیلی ذوق داشتم این دختر رو ببرم خونش خیلی هات بود ))))
ایو : مرسی خودم میرم
تهیونگ گوشیش زنگ خورد برداشت رفت اون ور
ایو خواست بره که یهو یک پسر اند پیس ایو
پسر : اوه اوه چه دختری میشه یک شب با من بگذرونی
ایو : برو گمشو
پسره دست ایو رو کشید
ایو : ولم کن
ایو : ولم کن کمک
تهیونگ ویو
گوشیم زنگ خورد رفتم اون ور حرف زدم وقتی برگشتم دیدم ایو نیس نگران شدم رفت تو بار صدای اهنگ بالا بود رفتم بین اونا ایو و ندیدم که یهو از یکی از اتاقا صدا میومد صدا جیغ ایو بو
تهیونگ رفت سمت اتاق و در و شکست دید ایو رووتخته و پسره روش خمیه زده و پسره فقط شلوار داره ( منخرف نباشیم)
تهیونگ دست پسره رو گرفت و تا دل سیر کتک زد ایو هم گریه می کرد
پسره از اون جا رفت بیرون تهیونگ رفت کنار ایو نشست
تهیونگ : نگران نباش بیبی ( یهو از دهنش پرید ) یعنی یعنی خانم
ایو : 😳🥺
ایو : تو اکر هق هق هق نبودی من زیرش بودم هق هق ( گریه
که یهو تهیونگ اشک های ایو رو پاک کرد( جیمین کافی نبود ته هم رفت😭😭 )
ایو: مرسی
تهیونگ : قابلتون رو نداشت
ایو تو دلش
وای خداااااااا تهیونگ داره باهام حرف میزنههههه یهو گفت بیبی
تهیونگ :حالا پاشو من می رسونمت
ایو بلند شد ولی خرد زمین ( الکی )
تهیونگ : چی شد
ایو : وقتی اون پسره منو می کشید یهو پام پیچ خورد هنوزم درد می کنه ( الکی گفت تا تهیونگ دستش رو بگیره و ببره
۴۴.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.