بد و دوست داشتنی 🫦🫦🫦🫦🫦🫦👥👥👥👥
صدای کوک تمام اتاق رو گرفته بود ..اتاقی تاریک تهیونگ بود .👥
یکدفعه با ضربه زدن تهیونگ ، کوک ناله ای کرد .👄👄👄👄🫦🫦🫦🫦
و از تهیونگ دور شد .
کوک: تهیونگ قرارمون این نبود .
تهیونگ : دوست دارم خرگوش من 🐇🐇🐇
کوک : منم
به کارشون ادامه دادن ....
قرار بود اعضا برای پارتی بیان خونه ی تهیونگ .
حداقل کار تهیونگ با کوک تموم شده بود
....
تهران مشغول آشپزی بگو کم داشت خونه رو تمیز میکرد با صدای زنگ در خانه،
مواجه شد . رفت , درو باز کرد و اعضا وارد شدن..
جیمین و جین کوک رو بغل کردن .......
یونگی و جیهوپ هم که وارد شدن نگاهی تهیونگ کردن و رفت همدیگر را بغل کردن
❤️ادامه دارد ..❤️
تهیونگ دست بچه ها را گرفت و روی مبل نشستند.
تهیونگ: هی کوکی! ۶تا چایی بیار زود..
کوک: مگه من نوکرتم! ولی باشه ( با خنده )
جیمین: نه نمیخواد بیا بشین بچه آماده شین بریم باغ جین .
جین: آره آماده شیم بریم.
بچه ها آماده شدن و رفتن باغ جین.....
جیهوپ: وای چقدر این جا باصفا هست.👄
یونگی: با صفا تر از من است این باغ؟..
جیهوپ : آخه کیوت من خوشگل تر از تو مگه تو این دنیا هست..❤️🫰🫰🫰🤭
کوک با صدای بلند زمزمه کرد . من خسته شدم دیگه پوشین بریم خونه ..
تهیونگ: کوک به همین راحتی خسته شدی؟
کوک: آره.
جیمین: وای کیو تا بسته دیگه.
جین: حق نداری جز من به کسی بگی کیوت.
جیمین : اینجوری نگو ممکنه بدن به لحظه بیفته و دیگه اون جیمینی که میشناسی نیستم .. (باخنده)
اعضا به خاطر کوکی که خسته شده بود و رفتن خانه .. کوکی از آنجایی که شیرموز
خیلی دوست داشت از یخچال خونه جین دوتا شیر موز برای خودش و تهیونگ برداشت و به سمت اتاق خوابی که دوتایی میخوابیدن روی یک تخت ولو شد در همان حین با موهای خیس وارد اتاق شد 😻😻😻😻😹😹
تهیونگ وقتی وارد اتاق شد کوک از زیبایی تهیونگ حیرت زده شده بود
کوک: حموم بودی ؟
تهیونگ: آره انقدر گرم بود که عرق کرد و مجبور شدم برم حموم. راستی تو می دوش بگیر خوب خون کت میشه.
کوک: یه سوال بپرسم؟
تهیونگ: چرا نپرسی کیوت .. من بپرس؟
کوک: ببخشید ممکنه فکر کنی من من حرفم ولی الان دلم یه بوسه میخواد؟
تهیونگ: میخواد؟
کوک: آره.
باید نزدیک بشم و بغل بشیم تا بوسه عزیزمون رو شروع کنیم 😈
تهیونگ که نزدیک کوک شده بود لبش را به لب های کوکی نزدیکی کرد با این کار کوک از خود بیخود شد لباس تهیونگ در آورد.....تهیونگ که از خداش بود همکاری کرد 🤭😈😈😈😈
تهیونگ با یه حرکت روی کوکی خیمه زد.
و یواش هم شلوار خودش و هم شلوار کوکی رو دراورد.
و به آرامی دیکسش را وارد کوکی کرد
و کاری که کوکی میخواست را انجام داد. و بوسه ای در لب های کوکی ایجاد کرد بوسه ای که می خواست بوسه ثابت میکرد عشق بین این دو نفر واقعیه😈
این بود رمان قشنگ ما (بد و دوست داشتنی
...؟.........
یکدفعه با ضربه زدن تهیونگ ، کوک ناله ای کرد .👄👄👄👄🫦🫦🫦🫦
و از تهیونگ دور شد .
کوک: تهیونگ قرارمون این نبود .
تهیونگ : دوست دارم خرگوش من 🐇🐇🐇
کوک : منم
به کارشون ادامه دادن ....
قرار بود اعضا برای پارتی بیان خونه ی تهیونگ .
حداقل کار تهیونگ با کوک تموم شده بود
....
تهران مشغول آشپزی بگو کم داشت خونه رو تمیز میکرد با صدای زنگ در خانه،
مواجه شد . رفت , درو باز کرد و اعضا وارد شدن..
جیمین و جین کوک رو بغل کردن .......
یونگی و جیهوپ هم که وارد شدن نگاهی تهیونگ کردن و رفت همدیگر را بغل کردن
❤️ادامه دارد ..❤️
تهیونگ دست بچه ها را گرفت و روی مبل نشستند.
تهیونگ: هی کوکی! ۶تا چایی بیار زود..
کوک: مگه من نوکرتم! ولی باشه ( با خنده )
جیمین: نه نمیخواد بیا بشین بچه آماده شین بریم باغ جین .
جین: آره آماده شیم بریم.
بچه ها آماده شدن و رفتن باغ جین.....
جیهوپ: وای چقدر این جا باصفا هست.👄
یونگی: با صفا تر از من است این باغ؟..
جیهوپ : آخه کیوت من خوشگل تر از تو مگه تو این دنیا هست..❤️🫰🫰🫰🤭
کوک با صدای بلند زمزمه کرد . من خسته شدم دیگه پوشین بریم خونه ..
تهیونگ: کوک به همین راحتی خسته شدی؟
کوک: آره.
جیمین: وای کیو تا بسته دیگه.
جین: حق نداری جز من به کسی بگی کیوت.
جیمین : اینجوری نگو ممکنه بدن به لحظه بیفته و دیگه اون جیمینی که میشناسی نیستم .. (باخنده)
اعضا به خاطر کوکی که خسته شده بود و رفتن خانه .. کوکی از آنجایی که شیرموز
خیلی دوست داشت از یخچال خونه جین دوتا شیر موز برای خودش و تهیونگ برداشت و به سمت اتاق خوابی که دوتایی میخوابیدن روی یک تخت ولو شد در همان حین با موهای خیس وارد اتاق شد 😻😻😻😻😹😹
تهیونگ وقتی وارد اتاق شد کوک از زیبایی تهیونگ حیرت زده شده بود
کوک: حموم بودی ؟
تهیونگ: آره انقدر گرم بود که عرق کرد و مجبور شدم برم حموم. راستی تو می دوش بگیر خوب خون کت میشه.
کوک: یه سوال بپرسم؟
تهیونگ: چرا نپرسی کیوت .. من بپرس؟
کوک: ببخشید ممکنه فکر کنی من من حرفم ولی الان دلم یه بوسه میخواد؟
تهیونگ: میخواد؟
کوک: آره.
باید نزدیک بشم و بغل بشیم تا بوسه عزیزمون رو شروع کنیم 😈
تهیونگ که نزدیک کوک شده بود لبش را به لب های کوکی نزدیکی کرد با این کار کوک از خود بیخود شد لباس تهیونگ در آورد.....تهیونگ که از خداش بود همکاری کرد 🤭😈😈😈😈
تهیونگ با یه حرکت روی کوکی خیمه زد.
و یواش هم شلوار خودش و هم شلوار کوکی رو دراورد.
و به آرامی دیکسش را وارد کوکی کرد
و کاری که کوکی میخواست را انجام داد. و بوسه ای در لب های کوکی ایجاد کرد بوسه ای که می خواست بوسه ثابت میکرد عشق بین این دو نفر واقعیه😈
این بود رمان قشنگ ما (بد و دوست داشتنی
...؟.........
۱.۶k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱