《 اولین دیدار برای چندمین بار 》پارت 6
ویو ات:
کوک : مثل اینکه تحملشون کمه .
ات : هی تو ، چرا همیشه با تهیونگ میای توی جمع هامون ؟
کوک : کسی گفته به تو ربطی داره ؟ هی بگو ببینم ، تو مشکلت با من و بقیه چیه ؟ ها ؟
ات : هه ، خدایا ، من حتی اسم تورو نمیدونم چطور انتظار داری خیلی راحت گرم بگیرم ؟
کوک : من نخواستم با کسی گرم بگیری گفتم که بدونی هیچکس دلش نمیخواد تو اینجا باشی .
منظورش چی بود ؟ هیچی نگفتم . پوزخندی زد و چند جرعه نوشید .
؟؟ : اوه اوه چه خانم خوشگل و خوش اندامی ولی وقتی صدای ناله هات بیاد قشنگ تر میشی
اومد کنارم نشست و دستش رو گذاشت روی یک شونم . پسره عین خیالش نبود ، بقیه هم حواسشون پرت بود . میخواستم پاشم که منو کشید و افتادم روی پاهاش .
سریع دستشو از روی دستم کشیدم ، بلندش کردم که انگار میخوام ببوسمش .
کوک : نمیدونستم انقدر هر*زه ای ( پوزخند )
در حینی که داشت حرف میزد پسره رو هول دادم .
همه زل زده بودن بهمون . دوست تهیونگ تعجب کرده بود و به من و پسره زل زده بود .
همه جا سکوت شد . قیافه مینا و بقیه از تعجب داشت جیغ میزد .
ات : دفعه آخرت باشه روی من دست بلند میکنی ، شاید نمیدونستی ولی من زورم از خیلی از مردای اینجا بیشتره ...... همین الان گورتو گم کن ( جمله آخر با جیغ )
اعصابم خورد بود . هم از دوست تهیونگ هم از این پسره . پسره سریع بلند شد و از بار زد بیرون . همونجوری که همه بهم زل زده بودن خیلی خونسرد رفتم نشستم و پاهام رو انداختم روی هم . کم کم فضا دوباره گرم شد . چند جرعه نوشیدم .
کوک : زده به سرت ، نه ؟
ات : من اگه زده بود به سرم تو الان داشتی جون میدادی .
هیچی نگفت ، پشمام حاجی چی گفتم .
چند دقیقه گذشت همه مست مست بودیم . مینا و تهیونگ از رقصیدن خسته شدن ، رفتن اتاق گرفتن . بالاخره اوناهم به هم میرسن . لیا و فلیکس هم همینطور .
* فلش بک به فردا صبح *
چشمام رو آروم باز کردم . زیر پتو بودم ، ولی .... ولی .... اونجا اتاق من نبود .
سرم رو به چپ چرخوندم . با سیکسپک های یک نفر مواجه شدم .
سریع زیر پتو رو نگاه کردم . لباسام ..... دوباره سرمو برگردوندم چپ و به صورتش نگاه کردم .
کوک : بیدار شدی ؟( خوابالو )
_______
چون دختر خوبی بودم گزاشتم برای بعدی ۲۰ لایک و ۲۰ کامنت 😔🤌🏻
کوک : مثل اینکه تحملشون کمه .
ات : هی تو ، چرا همیشه با تهیونگ میای توی جمع هامون ؟
کوک : کسی گفته به تو ربطی داره ؟ هی بگو ببینم ، تو مشکلت با من و بقیه چیه ؟ ها ؟
ات : هه ، خدایا ، من حتی اسم تورو نمیدونم چطور انتظار داری خیلی راحت گرم بگیرم ؟
کوک : من نخواستم با کسی گرم بگیری گفتم که بدونی هیچکس دلش نمیخواد تو اینجا باشی .
منظورش چی بود ؟ هیچی نگفتم . پوزخندی زد و چند جرعه نوشید .
؟؟ : اوه اوه چه خانم خوشگل و خوش اندامی ولی وقتی صدای ناله هات بیاد قشنگ تر میشی
اومد کنارم نشست و دستش رو گذاشت روی یک شونم . پسره عین خیالش نبود ، بقیه هم حواسشون پرت بود . میخواستم پاشم که منو کشید و افتادم روی پاهاش .
سریع دستشو از روی دستم کشیدم ، بلندش کردم که انگار میخوام ببوسمش .
کوک : نمیدونستم انقدر هر*زه ای ( پوزخند )
در حینی که داشت حرف میزد پسره رو هول دادم .
همه زل زده بودن بهمون . دوست تهیونگ تعجب کرده بود و به من و پسره زل زده بود .
همه جا سکوت شد . قیافه مینا و بقیه از تعجب داشت جیغ میزد .
ات : دفعه آخرت باشه روی من دست بلند میکنی ، شاید نمیدونستی ولی من زورم از خیلی از مردای اینجا بیشتره ...... همین الان گورتو گم کن ( جمله آخر با جیغ )
اعصابم خورد بود . هم از دوست تهیونگ هم از این پسره . پسره سریع بلند شد و از بار زد بیرون . همونجوری که همه بهم زل زده بودن خیلی خونسرد رفتم نشستم و پاهام رو انداختم روی هم . کم کم فضا دوباره گرم شد . چند جرعه نوشیدم .
کوک : زده به سرت ، نه ؟
ات : من اگه زده بود به سرم تو الان داشتی جون میدادی .
هیچی نگفت ، پشمام حاجی چی گفتم .
چند دقیقه گذشت همه مست مست بودیم . مینا و تهیونگ از رقصیدن خسته شدن ، رفتن اتاق گرفتن . بالاخره اوناهم به هم میرسن . لیا و فلیکس هم همینطور .
* فلش بک به فردا صبح *
چشمام رو آروم باز کردم . زیر پتو بودم ، ولی .... ولی .... اونجا اتاق من نبود .
سرم رو به چپ چرخوندم . با سیکسپک های یک نفر مواجه شدم .
سریع زیر پتو رو نگاه کردم . لباسام ..... دوباره سرمو برگردوندم چپ و به صورتش نگاه کردم .
کوک : بیدار شدی ؟( خوابالو )
_______
چون دختر خوبی بودم گزاشتم برای بعدی ۲۰ لایک و ۲۰ کامنت 😔🤌🏻
۹.۸k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.