(نقاشی عشق)پارت 9
جیمین:
ا.ت بیدار شده بود
که شروع کرد به گریه
و آروم زمزمه کرد :
جونگکوک....کجاست؟
جیمین:
ا.ت تو باید استراحت کنی
ا.ت:
برادرم کجاست ؟
باهاش چیکار کردین ؟
جیمین:
ا.ت بس کن
اون برادر تو نبود
ا.ت:
که نذاشتم ادامه حرفشو بزنه با بغض و داد گفتم:
شاید برادرم نبود....ولی ......هق......دوسم داشت.....مثل....خانواده .......اصلیم....هق.....منو ......ول نکرد .......
رزی:
رفتم میخواستم بغلش کنم
که نذاشت
ا.ت:
تو....تو همونی هستی که داداشم رو کشت
زنده نمیذارمت (داد)
گلدونو زدم تو سرم و شکوندمش
و یه تیکه برداشتم میخواستم بزنم رو رگ رزی که جیمین اونو ازم گرفت
جیمین:
سر ا.ت داد زدم
رزی رو بغل کردم آوردم بیرون
در اتاق رو قفل کردم
بردمش فیلم مرد علاقشو ببینه
تا یادش بره
ا.ت:
نشسته بودم پشت در و با خودم تکرار میکردم:
چرا من باید این بلا سرم بیاد؟
چرا من باید عاشق همچین آدمی بشم ؟(خیلی دلتم بخواد عاشق جیمین شی! جیمین ببین ای لیاقت نداره بیا عاشق من شو 😁👍❤️)
و خیلی چرا های دیگه
به دستم نگاه کردم توش خون بود
موقعی که جیمین داشت اون تیکه سفالی رو ازم میگرفت دستمو برید
هه...باورم نمیشه بهم آسیب زد !
یه تیکه از اون شیشه ها برداشتم
میخواستم رگمو بزنم که جیمین اومد تو اتاق و منو تو اون حالت دید
جیمین:ا.ت ...داری چیکار میکنی ؟!(با صدای نگران )
ا.ت:
جالم خوب نبود خواستم سریع رگمو بزنم که اونو از دستم گرفت
و سرمو چسبوند به سینش
جیمین:
آروم باش ....
ازت معذرت میخوام....
تموم شد باشع ؟
دیگه چیزی نیست
ا.ت:
بغلش خیلی خوب بود
کمکم گریه میکردم که جیمین منو بلند کرد گذاشت رو تخت
جیمین:
بیبی .....میخوام مال خودم کنمت 😈
اهم اهم اهم از زبان نویسنده:
بچه ها یه پارت توضیح داره که احتمالاً بعد از این پارت توضیحاتشو میذارم 🤗👍❤️
و.......اسماتشو میخواین بهم بگین ممنون😁
ویو ا.ت:
صبح با شکم درد شدیدی از خواب بیدار شدم دیدم جیمین نشسته کنار تختم و داره با لبخند نگام میکنه
که یه دفعه رزی اومد تو اتاق
سرش پایین بود
ولی معلوم بود گریه کرده اومد کنار جیمین نشست
به تمام دردی که داشتم بلند شدم رفتم پیشش
بغلش کردم
و گفتم:ببخشید من....تازه الان موضوعی که جیمین برام توضیح داده بودو یادم اومد
رزی: اوهوم....چی؟..چه غذیخ ای؟
اینکه ما خواهر برادرت هستیم ؟
ا.ت:
آممم....مثل اینکه تو خبر نداری......
اهم بچه ها چون امروز نمیتونم زیاد فعالیت کنم و فک کنم تا یه نیم ساعت دیگه آنلاین باشم پارت بعد رو الان میذارم ❤️
لایک ،کامنت،فالو و حمایت یادتون نره ❤️🤗😁😁✨🌈💜💜💜🥺🥺💗
ا.ت بیدار شده بود
که شروع کرد به گریه
و آروم زمزمه کرد :
جونگکوک....کجاست؟
جیمین:
ا.ت تو باید استراحت کنی
ا.ت:
برادرم کجاست ؟
باهاش چیکار کردین ؟
جیمین:
ا.ت بس کن
اون برادر تو نبود
ا.ت:
که نذاشتم ادامه حرفشو بزنه با بغض و داد گفتم:
شاید برادرم نبود....ولی ......هق......دوسم داشت.....مثل....خانواده .......اصلیم....هق.....منو ......ول نکرد .......
رزی:
رفتم میخواستم بغلش کنم
که نذاشت
ا.ت:
تو....تو همونی هستی که داداشم رو کشت
زنده نمیذارمت (داد)
گلدونو زدم تو سرم و شکوندمش
و یه تیکه برداشتم میخواستم بزنم رو رگ رزی که جیمین اونو ازم گرفت
جیمین:
سر ا.ت داد زدم
رزی رو بغل کردم آوردم بیرون
در اتاق رو قفل کردم
بردمش فیلم مرد علاقشو ببینه
تا یادش بره
ا.ت:
نشسته بودم پشت در و با خودم تکرار میکردم:
چرا من باید این بلا سرم بیاد؟
چرا من باید عاشق همچین آدمی بشم ؟(خیلی دلتم بخواد عاشق جیمین شی! جیمین ببین ای لیاقت نداره بیا عاشق من شو 😁👍❤️)
و خیلی چرا های دیگه
به دستم نگاه کردم توش خون بود
موقعی که جیمین داشت اون تیکه سفالی رو ازم میگرفت دستمو برید
هه...باورم نمیشه بهم آسیب زد !
یه تیکه از اون شیشه ها برداشتم
میخواستم رگمو بزنم که جیمین اومد تو اتاق و منو تو اون حالت دید
جیمین:ا.ت ...داری چیکار میکنی ؟!(با صدای نگران )
ا.ت:
جالم خوب نبود خواستم سریع رگمو بزنم که اونو از دستم گرفت
و سرمو چسبوند به سینش
جیمین:
آروم باش ....
ازت معذرت میخوام....
تموم شد باشع ؟
دیگه چیزی نیست
ا.ت:
بغلش خیلی خوب بود
کمکم گریه میکردم که جیمین منو بلند کرد گذاشت رو تخت
جیمین:
بیبی .....میخوام مال خودم کنمت 😈
اهم اهم اهم از زبان نویسنده:
بچه ها یه پارت توضیح داره که احتمالاً بعد از این پارت توضیحاتشو میذارم 🤗👍❤️
و.......اسماتشو میخواین بهم بگین ممنون😁
ویو ا.ت:
صبح با شکم درد شدیدی از خواب بیدار شدم دیدم جیمین نشسته کنار تختم و داره با لبخند نگام میکنه
که یه دفعه رزی اومد تو اتاق
سرش پایین بود
ولی معلوم بود گریه کرده اومد کنار جیمین نشست
به تمام دردی که داشتم بلند شدم رفتم پیشش
بغلش کردم
و گفتم:ببخشید من....تازه الان موضوعی که جیمین برام توضیح داده بودو یادم اومد
رزی: اوهوم....چی؟..چه غذیخ ای؟
اینکه ما خواهر برادرت هستیم ؟
ا.ت:
آممم....مثل اینکه تو خبر نداری......
اهم بچه ها چون امروز نمیتونم زیاد فعالیت کنم و فک کنم تا یه نیم ساعت دیگه آنلاین باشم پارت بعد رو الان میذارم ❤️
لایک ،کامنت،فالو و حمایت یادتون نره ❤️🤗😁😁✨🌈💜💜💜🥺🥺💗
۳.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.