دیو و دلبر
#دیو_و_دلبر
#پارت_۳
#فصل_۱
شبیه دزدی بودم که سر بزنگاه گیر افتاده،دروغ چرا از مردی که شوهرم بود توقع هر رفتاری رو داشتم.
اب دهنم از وحشت خشک شده بود.
ازش حساب میبردم و حتی نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم اما اون روز تمام جرات و جسارتم رو جمع کردم تا حرف بزنم :
-نمیذارم...حق نداری زن بگیری
تا اجازه من نباشه نمیتونی
بخدا که خودم و میکشم اگه...
سرش رو با حالت تهدید آمیزی جلو آورد و با تمسخر گفت:
-نشنیدم،دوباره بگو؟ اگهچی؟
برای اولین بار توی زندگیم صدام رو بردم بالا:
-من نمیذارم سرم هوو بیاری
اجازه نمیدم!
با همون پوزخند گوشه لبش یه قدم جلو اومد،کاپیتان ایزد توتونچی برای هوران عزرائیل بود:
-زبون باز کردی خوشگلم!
نکنه جای کتکای دیشب خوب شده؟هوم؟!
حرفاش پر از تهدید بود،پر از وعده و وعید.
ترس به دلم مینداخت.
هنوز جای کمربندش روی تنم میسوخت.دیشب رو فراموش نکرده بودم.
ولی کوتاه هم نیومدم:
-هر چقدر میخوای بزنی بزن
ولی این یکی رو نمیذارم
منو بکش ،بعد برو زن بگیر
#پارت_۳
#فصل_۱
شبیه دزدی بودم که سر بزنگاه گیر افتاده،دروغ چرا از مردی که شوهرم بود توقع هر رفتاری رو داشتم.
اب دهنم از وحشت خشک شده بود.
ازش حساب میبردم و حتی نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم اما اون روز تمام جرات و جسارتم رو جمع کردم تا حرف بزنم :
-نمیذارم...حق نداری زن بگیری
تا اجازه من نباشه نمیتونی
بخدا که خودم و میکشم اگه...
سرش رو با حالت تهدید آمیزی جلو آورد و با تمسخر گفت:
-نشنیدم،دوباره بگو؟ اگهچی؟
برای اولین بار توی زندگیم صدام رو بردم بالا:
-من نمیذارم سرم هوو بیاری
اجازه نمیدم!
با همون پوزخند گوشه لبش یه قدم جلو اومد،کاپیتان ایزد توتونچی برای هوران عزرائیل بود:
-زبون باز کردی خوشگلم!
نکنه جای کتکای دیشب خوب شده؟هوم؟!
حرفاش پر از تهدید بود،پر از وعده و وعید.
ترس به دلم مینداخت.
هنوز جای کمربندش روی تنم میسوخت.دیشب رو فراموش نکرده بودم.
ولی کوتاه هم نیومدم:
-هر چقدر میخوای بزنی بزن
ولی این یکی رو نمیذارم
منو بکش ،بعد برو زن بگیر
۲.۹k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.