میافیای خشن من
#میافیای_خشن_من
Part2
|ویوات|
م٫ا:ات دخترم ما تو رو فروختیم
ات:فروختید یعنی چی که فروختید مگه من عروسکم که به همین
راحتی میگید منو فروختید
اشکایی که تو چشام جمع شده بود مثل به ابشار جاری شد رو صورتم
م٫ا:ات ما بی پول شده بودیم برشکست شده بودیم اگه این کارو نمیکردیم
تا اخر عمر فقیر میموندیم
ات:فقط منو داشتید بفروشیت،،خب معلومه این چه سوالیه شماها...
یهو همون مرده اومد بیرون|کوکو میگه|
به مامان بابام اشاره کرد که برن و اوناام سوار ماشین شدن و رفتن
انگار نه انگار دخترشونم
کوک:ایی کوچولو گریه نکن مامان بابای خیلی از میافیاها بچه هاشونو فروختن
غصه نخور تو اولیش نیستی ،، سوار ماشین کونیدش
ات:خودم میرم
کوک:فک کنم دیگه فهمیده باشی چه جسمت چه روحت چه فکرتو دیگه من
خریدم و تو دیگه تمام کمال مال منی الان من نگفتم خودت سوار ماشین
شو گفتم اونا سوار ماشینت کنن
ات:هع نه بابا تو فقط جسممو خریدی و مال توعع فکرمو روحم هنوز
مال خودم
کوک:میبینم یه کاری میکنم روحتم مال من باشه و همین تور فکرت
اومدن گرفتنم و بردن سوار ماشینم کردن
اون مردم اومد بغلم نشست و اشاره کرد ماشین راه بیفته
کوک:اسمت ات نه
ات:از کجا میدونی
تک خنده ای زدو گفت
کوک:انتظار داری اسم جنسی رو که خریدم و ندونم
به این حرفش بغض کردم و دیگه چیزی نتونستم بگم سرمو تکیه
دادم به شیشه
من چقد بد بختم راستش اون مرده ام دروغ نمیگه مامان بابام منو
مثل به جنس فروختن به این
کوک:دوس داری اسم اربابتو بدونی
ات:ارباب
کوک:عقب مونده ای ،، تو از این به بعد برده ی منی
ات:نه
کوک:چی نه
ات:دوست ندارم اسم اربابمو بدونم
کوک:عع
ات:اره دونستن با ندونستن اسم اربابم برام فرقی نمیکنه وقتی
همیشه بهش میخوام بگم ارباب
و بعد بازم سرمو به شیشه تکیه دادم و چشمای خستم روی هم
گذاشتم
•••
•••
•••
|جلوی در عمارت کوک|
|ویوکوک|
کوک:رسیدیم اینسری خودت پییاده شو هویی با تو ام
سرمو بردم تو ماشین دیدم خوابیده °•پایان•°
Part2
|ویوات|
م٫ا:ات دخترم ما تو رو فروختیم
ات:فروختید یعنی چی که فروختید مگه من عروسکم که به همین
راحتی میگید منو فروختید
اشکایی که تو چشام جمع شده بود مثل به ابشار جاری شد رو صورتم
م٫ا:ات ما بی پول شده بودیم برشکست شده بودیم اگه این کارو نمیکردیم
تا اخر عمر فقیر میموندیم
ات:فقط منو داشتید بفروشیت،،خب معلومه این چه سوالیه شماها...
یهو همون مرده اومد بیرون|کوکو میگه|
به مامان بابام اشاره کرد که برن و اوناام سوار ماشین شدن و رفتن
انگار نه انگار دخترشونم
کوک:ایی کوچولو گریه نکن مامان بابای خیلی از میافیاها بچه هاشونو فروختن
غصه نخور تو اولیش نیستی ،، سوار ماشین کونیدش
ات:خودم میرم
کوک:فک کنم دیگه فهمیده باشی چه جسمت چه روحت چه فکرتو دیگه من
خریدم و تو دیگه تمام کمال مال منی الان من نگفتم خودت سوار ماشین
شو گفتم اونا سوار ماشینت کنن
ات:هع نه بابا تو فقط جسممو خریدی و مال توعع فکرمو روحم هنوز
مال خودم
کوک:میبینم یه کاری میکنم روحتم مال من باشه و همین تور فکرت
اومدن گرفتنم و بردن سوار ماشینم کردن
اون مردم اومد بغلم نشست و اشاره کرد ماشین راه بیفته
کوک:اسمت ات نه
ات:از کجا میدونی
تک خنده ای زدو گفت
کوک:انتظار داری اسم جنسی رو که خریدم و ندونم
به این حرفش بغض کردم و دیگه چیزی نتونستم بگم سرمو تکیه
دادم به شیشه
من چقد بد بختم راستش اون مرده ام دروغ نمیگه مامان بابام منو
مثل به جنس فروختن به این
کوک:دوس داری اسم اربابتو بدونی
ات:ارباب
کوک:عقب مونده ای ،، تو از این به بعد برده ی منی
ات:نه
کوک:چی نه
ات:دوست ندارم اسم اربابمو بدونم
کوک:عع
ات:اره دونستن با ندونستن اسم اربابم برام فرقی نمیکنه وقتی
همیشه بهش میخوام بگم ارباب
و بعد بازم سرمو به شیشه تکیه دادم و چشمای خستم روی هم
گذاشتم
•••
•••
•••
|جلوی در عمارت کوک|
|ویوکوک|
کوک:رسیدیم اینسری خودت پییاده شو هویی با تو ام
سرمو بردم تو ماشین دیدم خوابیده °•پایان•°
۱.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.