دنیای دوستی منو تو پارت چهارم
نامجون : ا،ت واقعا کسی رو دوست داری ؟
ا،ت:راستش روبخوای من چندوقتیه واردیه رابطه شدم
نامجون : اوم پس مبارکه
با شنیدن حرفم خنده روی لبش خشک شد و بشقاب غذاش رو ول کرد
نامجون :غذا خوشمزه بود مرسی
ا،ت : نامجون اتفاقی افتاد حالت خوبه ؟
نامجون : چیزی نیست کار دارم باید برم
ا،ت : لعنتی میدونستم به بگم اینجوری میشه
نامجون : مبینمت
ا،ت : مراقب باش
واقعا دوست نداشتم دوستی این مدتتمون خراب بشه یعنی قرار آخر این ماجرا به کجا ختم بشه ؟
حالم خوب نبود سرم رو محکم کوبیدم روی بالشت که صدای در اومد
ا،ت : این موقع شب کیه اخه
از چشمی به بیرون نگاهی انداختم و با دیدن نامجون خشکم زد
ا،ت : اتفاقی افتاده نامجون؟
نامجون: نمیخواستم برگردم ببخشید ولی فکر کنم کیفم اینجا جامونده باشه
ا،ت : بیا داخل
نامجون : مزاحم خلوتت نمیشم بلاخره سرت شلوغه
با کنایه حرف زدنش داشت اذیتم میکرد
ا،ت : خودتو دیدی شدی موش ابکشیده سرما میخوری
با اینکه جسه اش دوبرابر من بود ولی زورش رو داشتم
کشیدمش داخل و در رو محکم بستم
نامجون : تو هیچوقت این اخلاقت رو کنار نمیذاری
ا،ت:نیازه باید ازش استفاده کرد میرم برات لباس بیارم
نامجون : جای شکرش باقیه هنوز همون ا،ت دیونه ایی
ا،ت : آقای حسود لباساتون چیز دیگه ایی نیاز دادی تو کمدتون هست نگاش کن موش ابکشیده
لباساش رو عوض کرد و موهاش رو خشک کرد نگاهی بهش انداختم و با لبخند تمام بدنش رو از زیر نظر گذروندم اون چقدر از روزی که باهاش دوست شدم تغییر کرده بود
ادامه دارد ......
ا،ت:راستش روبخوای من چندوقتیه واردیه رابطه شدم
نامجون : اوم پس مبارکه
با شنیدن حرفم خنده روی لبش خشک شد و بشقاب غذاش رو ول کرد
نامجون :غذا خوشمزه بود مرسی
ا،ت : نامجون اتفاقی افتاد حالت خوبه ؟
نامجون : چیزی نیست کار دارم باید برم
ا،ت : لعنتی میدونستم به بگم اینجوری میشه
نامجون : مبینمت
ا،ت : مراقب باش
واقعا دوست نداشتم دوستی این مدتتمون خراب بشه یعنی قرار آخر این ماجرا به کجا ختم بشه ؟
حالم خوب نبود سرم رو محکم کوبیدم روی بالشت که صدای در اومد
ا،ت : این موقع شب کیه اخه
از چشمی به بیرون نگاهی انداختم و با دیدن نامجون خشکم زد
ا،ت : اتفاقی افتاده نامجون؟
نامجون: نمیخواستم برگردم ببخشید ولی فکر کنم کیفم اینجا جامونده باشه
ا،ت : بیا داخل
نامجون : مزاحم خلوتت نمیشم بلاخره سرت شلوغه
با کنایه حرف زدنش داشت اذیتم میکرد
ا،ت : خودتو دیدی شدی موش ابکشیده سرما میخوری
با اینکه جسه اش دوبرابر من بود ولی زورش رو داشتم
کشیدمش داخل و در رو محکم بستم
نامجون : تو هیچوقت این اخلاقت رو کنار نمیذاری
ا،ت:نیازه باید ازش استفاده کرد میرم برات لباس بیارم
نامجون : جای شکرش باقیه هنوز همون ا،ت دیونه ایی
ا،ت : آقای حسود لباساتون چیز دیگه ایی نیاز دادی تو کمدتون هست نگاش کن موش ابکشیده
لباساش رو عوض کرد و موهاش رو خشک کرد نگاهی بهش انداختم و با لبخند تمام بدنش رو از زیر نظر گذروندم اون چقدر از روزی که باهاش دوست شدم تغییر کرده بود
ادامه دارد ......
۷.۳k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.