( Start to finish ) : p4
فردی از جاش بلند شد : سلام من بنگ چان از استری کیدز هستم
بهتون نزدیک تر شد و دستش و اول از همه به سمت تو آورد : خوشبختم
با این که شکه شده بودی دستی بهش دادی و گفتی : منم همینطور ..
با وارد شدن فرد دیگه ای همه از جاشون بلند شدن و به نشانه احترام کمی خم شدن
مرد بیشتر از قبل وارد اتاق شد و به همه نگاهی انداخت : خب بشینید که شروع کنم
حالا همه به صورت نشسته به مرد ناشناسی که کتش رو آویزون میکرد نگاه میکردید
در همین حین شروع کرد به صحبت : خب ؟! ... توضیح کوتاهی میدم راجب شما دو تا ..
انگشت اشاره اش رو بین تو و هانا قرار داد : من خیلی وقته راجبتون تحقیق کردم .. ملیتتون .. سنتون .. همه چیز هر چیزی که فکرشو بکنید ..
شما واقعا تو هر کاری با استعدادید و شکی توش نیست ..
برای کامبک جدید پسرا نیاز به نیرو داریم راستش قرار بود افراد زیادی رو استخدام کنیم براشون اما شما چهار تا به اندازه صد نفر میتونید کارمون و راه بندازید .. پس ازتون میخوام هر کدوم تو کاری که توانایی دارید کمک کنید ...
هانا هنوز متعجب نگاه میکرد اما تو ..
تو خیلی با سیاست تر از این حرفا بودی و قرار نبود بذاری بفهمن چه حسی داری .. پات و رو پات انداخته بودی و با لبخند ظریفی نگاشون میکردی
چان با دیدن خونسردیت لبخندی زد : به ما راجبتون اونقدری توضیح دادن که متقاعد شده باشیم کار کنیم باهاتون ...
مرد ناشناس برگه ای رو سمت فیلیکس گرفت تا بهتون بده
درسته محتوای برگه قرارداد نامه ای بود که ازتون می خواستن امضا کنید ...
به ریکو نگاهی انداختی و که لب زد : بیا دست نگه داریم فعلا
برگه رو که دست هانا بود کشیدی و سمت میز مرد رفتی و برگه رو جلوش قرار دادی : فکر نمیکنم افراد درستی رو برای این کار انتخاب کرده باشید ..
به لگویی که از اسمش رو میز گذاشته بود نگاه کردی : آقای ... جی ... وای پی
به نشانه احترام کمی خم شدی به سمت در راهی شدید که با صدای چانگبین متوقف شدید : تا دو روز وقت فک کردن دارید .. خوشحال میشیم بتونیم باهاتون کار کنیم
هر سه تاتون با هم تشکری کردید و اومدید بیرون که ..
بهتون نزدیک تر شد و دستش و اول از همه به سمت تو آورد : خوشبختم
با این که شکه شده بودی دستی بهش دادی و گفتی : منم همینطور ..
با وارد شدن فرد دیگه ای همه از جاشون بلند شدن و به نشانه احترام کمی خم شدن
مرد بیشتر از قبل وارد اتاق شد و به همه نگاهی انداخت : خب بشینید که شروع کنم
حالا همه به صورت نشسته به مرد ناشناسی که کتش رو آویزون میکرد نگاه میکردید
در همین حین شروع کرد به صحبت : خب ؟! ... توضیح کوتاهی میدم راجب شما دو تا ..
انگشت اشاره اش رو بین تو و هانا قرار داد : من خیلی وقته راجبتون تحقیق کردم .. ملیتتون .. سنتون .. همه چیز هر چیزی که فکرشو بکنید ..
شما واقعا تو هر کاری با استعدادید و شکی توش نیست ..
برای کامبک جدید پسرا نیاز به نیرو داریم راستش قرار بود افراد زیادی رو استخدام کنیم براشون اما شما چهار تا به اندازه صد نفر میتونید کارمون و راه بندازید .. پس ازتون میخوام هر کدوم تو کاری که توانایی دارید کمک کنید ...
هانا هنوز متعجب نگاه میکرد اما تو ..
تو خیلی با سیاست تر از این حرفا بودی و قرار نبود بذاری بفهمن چه حسی داری .. پات و رو پات انداخته بودی و با لبخند ظریفی نگاشون میکردی
چان با دیدن خونسردیت لبخندی زد : به ما راجبتون اونقدری توضیح دادن که متقاعد شده باشیم کار کنیم باهاتون ...
مرد ناشناس برگه ای رو سمت فیلیکس گرفت تا بهتون بده
درسته محتوای برگه قرارداد نامه ای بود که ازتون می خواستن امضا کنید ...
به ریکو نگاهی انداختی و که لب زد : بیا دست نگه داریم فعلا
برگه رو که دست هانا بود کشیدی و سمت میز مرد رفتی و برگه رو جلوش قرار دادی : فکر نمیکنم افراد درستی رو برای این کار انتخاب کرده باشید ..
به لگویی که از اسمش رو میز گذاشته بود نگاه کردی : آقای ... جی ... وای پی
به نشانه احترام کمی خم شدی به سمت در راهی شدید که با صدای چانگبین متوقف شدید : تا دو روز وقت فک کردن دارید .. خوشحال میشیم بتونیم باهاتون کار کنیم
هر سه تاتون با هم تشکری کردید و اومدید بیرون که ..
۲.۸k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.