عشق خوناشامی من پارت ۱۱
عشق خوناشامی من پارت ۱۱
ویو ا/ت:
از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون یه لباس خوب پوشید رفتم پایین رفتم طرف میز که دیدم همه اونجان صب بخیر گفتم و رفتم کنار جونگکوک نشستم جیمین هم روبهروم نشسته هنوز از دستش عصبانی بودم هر دو داشتیم با خشم به هم نگاه میکردیم که نامجون گفت:
نامجون: عع بسه دیگه شما دو تا مثل بچه ها قهر میکنین
ا/ت: من بچه نیستممممممممم
نامجون : باشه بابا غلط خوردم چرا داد میزنی
جونگکوک: عع ولش کنین دیگه ا/ت صبحونهات رو بخور
ا/ت: باشه
اعضا: پوکر
بعد از صبحونه هر کی رفت سر کار خودش منم رفتم تو اتاقم خیلی وقت بود گوشیم رو چک نکردم رفتم سمتش برش داشتم که دیدم لینا ۴۸ بار زنگ زده
ا/ت: یا خدا الآن جرم میده بزار زود تر بهش زنگ بزنم
بوق بوق بوق (مثلا زنگ زده لینا😂)
لینا: ا/تتتتتتتتتتتت میکشمت
ا/ت:( از دادی که زد دو متر پریدم هوا) اولا سلام دوما چرا داد میزنی سوما چرا میخوای بکشیم
لینا:سلام بخوره تو سرت یه عالمه بهت زنگ زدم چرا جواب نمیدی هااااااااااااااااا
ا/ت: ببخشید کار داشتم
لینا: آخه تو چیکار داری نکنه شوهر کردی
ا/ت: نه بابا بزار برات تعریف کنم حتما خودت میریزی پرات میمونن
(ماجرا رو براش تعریف کرد)
لینا:(سکوت)
ا/ت: لینا
لینا: سکوت
ا/ت: لینا
لینا: بازم سکوت
ا/ت: لینااااااااااا بیشعورررررررر
لینا: ها ......چیه(هول)
ا/ت: دو ساعته دارم صدات میکنم کجایی
لینا : ا/ت اینا رو راست گفتی یا میخوای اسکلم کنی
ا/ت: نه بابا بخدا راسته
لینا: واییییییییییی تروخدا منم بیا ببر پیش خودت
ا/ت: نمیشه که
(در اتاق ا/ت زده شد)
ا/ت: عع لینا من باید برم بعدا بهت زنگ میزنم
لینا : باشه فعلا
ا/ت: فعلا
ا/ت: بیا داخل
جونگکوک اومد داخل
ا/ت: سلام
جونگکوک: سلام
ا/ت: دیدم یه چیزی پشتش قائم کرده
اون چیه پشتت قائم کردی؟
جونگکوک: هیچی
ا/ت: خب بگو چیه بدجنس
جونگکوک: حدس بزن
ا/ت: در حال فکر کردن.........
چیزی به زهنم نمیرسه
جونگکوک: خیلی خوب پس چشم هات رو ببند
ا/ت: باشه
جونگکوک: حالا چشم هات رو باز کن
ا/ت: وقتی چشم هام رو باز کردم از چیزی که دیدم از ذوق جیغ کشیدم......
ادامه دارد
حمایت
میخوام شرط بزارم
از شرط ساده شروع میکنم🤣(چون دوستتون دارم)
۱۰ لایک
ویو ا/ت:
از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون یه لباس خوب پوشید رفتم پایین رفتم طرف میز که دیدم همه اونجان صب بخیر گفتم و رفتم کنار جونگکوک نشستم جیمین هم روبهروم نشسته هنوز از دستش عصبانی بودم هر دو داشتیم با خشم به هم نگاه میکردیم که نامجون گفت:
نامجون: عع بسه دیگه شما دو تا مثل بچه ها قهر میکنین
ا/ت: من بچه نیستممممممممم
نامجون : باشه بابا غلط خوردم چرا داد میزنی
جونگکوک: عع ولش کنین دیگه ا/ت صبحونهات رو بخور
ا/ت: باشه
اعضا: پوکر
بعد از صبحونه هر کی رفت سر کار خودش منم رفتم تو اتاقم خیلی وقت بود گوشیم رو چک نکردم رفتم سمتش برش داشتم که دیدم لینا ۴۸ بار زنگ زده
ا/ت: یا خدا الآن جرم میده بزار زود تر بهش زنگ بزنم
بوق بوق بوق (مثلا زنگ زده لینا😂)
لینا: ا/تتتتتتتتتتتت میکشمت
ا/ت:( از دادی که زد دو متر پریدم هوا) اولا سلام دوما چرا داد میزنی سوما چرا میخوای بکشیم
لینا:سلام بخوره تو سرت یه عالمه بهت زنگ زدم چرا جواب نمیدی هااااااااااااااااا
ا/ت: ببخشید کار داشتم
لینا: آخه تو چیکار داری نکنه شوهر کردی
ا/ت: نه بابا بزار برات تعریف کنم حتما خودت میریزی پرات میمونن
(ماجرا رو براش تعریف کرد)
لینا:(سکوت)
ا/ت: لینا
لینا: سکوت
ا/ت: لینا
لینا: بازم سکوت
ا/ت: لینااااااااااا بیشعورررررررر
لینا: ها ......چیه(هول)
ا/ت: دو ساعته دارم صدات میکنم کجایی
لینا : ا/ت اینا رو راست گفتی یا میخوای اسکلم کنی
ا/ت: نه بابا بخدا راسته
لینا: واییییییییییی تروخدا منم بیا ببر پیش خودت
ا/ت: نمیشه که
(در اتاق ا/ت زده شد)
ا/ت: عع لینا من باید برم بعدا بهت زنگ میزنم
لینا : باشه فعلا
ا/ت: فعلا
ا/ت: بیا داخل
جونگکوک اومد داخل
ا/ت: سلام
جونگکوک: سلام
ا/ت: دیدم یه چیزی پشتش قائم کرده
اون چیه پشتت قائم کردی؟
جونگکوک: هیچی
ا/ت: خب بگو چیه بدجنس
جونگکوک: حدس بزن
ا/ت: در حال فکر کردن.........
چیزی به زهنم نمیرسه
جونگکوک: خیلی خوب پس چشم هات رو ببند
ا/ت: باشه
جونگکوک: حالا چشم هات رو باز کن
ا/ت: وقتی چشم هام رو باز کردم از چیزی که دیدم از ذوق جیغ کشیدم......
ادامه دارد
حمایت
میخوام شرط بزارم
از شرط ساده شروع میکنم🤣(چون دوستتون دارم)
۱۰ لایک
۳۳.۰k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.