رویای واقعی🦋

پارت ۳
فلش بک به صبح3>
ات ویو.
صبح با دل درد بدی بیدار شدم(منحرف کاری نکردن) دیدم یونگی نیست
رفتم تاریخ رو دیدم و دیدم بله امروزه رفتم پایین و دیدم یونگی داره صبحونه درست میکنه
یونگی. بیدار شدی بیب
ات. اره
اینو گفتم و حس کردم یه چیزی داره ازم میریزه
یونگی. ات دامنت ... خونی شده ! حالت خوبه؟
ویو ات.
رفتم دستشویی و دیدم خودشه یونگی رو صدا کردم
ات. یونگیییییییییی
یونگی. بله بیبی گرل
ات. یونگی شی من پریود شدم و پد هم ندارم میشه برام بخری؟
یونگی ویو.
وایی خوداااا از خجالت گوجه شده بود
یونگی.اوکی بیبی
و رفتم فروشگاه یکمی خوراکی برداشتم و رفتم سمت پد بهداشتی ها صدای مردم رو میشنیدم که میگفتن خجالت نمیکشه اومده اینجا بر میداره ولی به پشمم هم نبود(بچم کلا همچی به پشمشه)
رسیدیم خونه و صبحونه رو خوردیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط بزارم؟
۳ لایک و ۲ کامنت