proud love پارت25
نگاه کردم دیدم خونیه دستام ب هانا نگاه کردم ی لبخند زد بهم افتاد سریع گرفتمش تو شک بودم ب هیون نگاه کردم نامجونو شوگا افتادن دنبالش با بغض ب هانا نگاه کردم
هانا. ج. ج... ج.... جیمین.... هههه... من... ممنن متاسفم.. نمیتونستم.. از دستت... بدم.....
جیمین. نه نه هاناا هق چیزیت نمیشهه تو منو ترکم نمیکنیی اینطوررر نیستتت هق لعنتییی من عاشقتم چرا اینکارو کردییی
هانا. منو.. منو میبخشی هق
جیمین. معلومه میبخشتمت هق فرشته کوچولومم حرفی نزن باشه تو خوب میشی انقدرا هم بد نیستی ک منو ول کنی مگه نه هانا بگو ک ولم نمیکنی
دد یچیزیی بگو دیگههه من بدون تو زنده نمیمونمممم هانااا هق
هانا. من. . من.... خیلی... خیلیی.... دوست.. دوست دارمم..... جیمین..... لطفاا..... خوشبخت شووو.... بعد..... من... خداحافظ
جیمین
هانا حرف زد چشماشو بست دستش از تو دستم افتاد گریم گرفت
جیمین. نههه لعنتییی چشاتووو باز کنننن هققق نههه هانااا عشقمممم نرو خواهش میکنم نرو اگه منو دوست داری چشاتو باز کن پس من چی هوم 🥺 منو بدون هانام گذاشتی اصلا پاشو ببینم تو حق نداری بخوابی هق پاشوو نمیتونی همینطوریی سر خود بخوابیی اجازه ندارییی بریییی پاشوووووو لعنتییی پاشووو هق
سفت بغلش کردم بدن ظریفش مثل ی بچه بود چریم شدت گرفت نامجون اومد هانارو تو اون وضع دید حالش خراب شد اومد طرفش افتاد زمین
نامی. امکان نداره مگه نه بگینن ک همه اینا خوابهه مگه نهه بهم بگینن ک خوابهههه نه نهههه هاناااااا هاناااا خواهر کوچولومممم تروخدااا پاشوووو من بدون تو نمیتونممم هانا پاشووو خواهش میکنمم 🥺😭😭😭
چند ساعتی هانا هم تو بغل من هم بغل نامجون بود بچه ها گفتن بریم عمارت همشون گریه میکردن میخواستن هانارو خاکش کنن من گفتم
جیمین. دستتت نمیزنیددددد بهششش اون زندسسس هانای منننن زندسس اون نمردههه اون مارو ول نمیکنه هق مگه نه ملکمم اون فقطط خوابههه نمیزارم کاریش کنید با حرفای من گریشون بییشتر میشد
نامی. جیمین بیشتر از این عذابمون نده
جیمین. نامی توهمم ببین این خواهرته خوابیدههه هنوز لباس خوابشو نپوشیده موهاشو شونه نکرده کزم شبشو نزده مگه نمیدونی بدون اینا خوابش نمیبره هق
بغل کردم هانارو گذاشتم تو ماشین سوار شدم ماشینو روشن کردم هرچقدر در میزدن درو باز نمیکردم راه افتادم
شوگا . نامی اروم باش جیمین میدونه داره چیکار میکنه اتفاقی نمیوفته
نامی. من من خواهرمو از دست دادم شوگا اون دیگه نیست
شوگا. بغلش کردم نگران نباش همچی درست میشه
جیمین
رفتم لب ی پرت گاه ک هاتا قبلا بهم گفته بود دوست داره اونجا بره
ویو ب گذشته
جیمین ی حسایی نسبت ب هانا داشتم میخواستم ببینم کجا دوست داره بره
جیمین. تو کجارو دوست داری بری
هانا. من واقعا خب ی پرت گاه هست من هروقت ناراحت باشم میرفتم اونجا خیلی دوست دارم اونجا برم
جیمین. واقعا
هانا. اهومم
خواستم شب ببرمش همون پرت گاه اما وقتی فهمیدم از عمارت رفته بیرون پشیمون شدم وشب اون بلارو سرش اوردم و دیگه ندیدمش
جیمین
یاد گذشته افتادم گریم گرفت رفتم هانارو اوردم بغلش کردم
جیمین. بغض نمیزاشت حرف بزنم ببین هانام همون پرتگاهس ک میگفتی دوستش داری هرموقه ناراحتی میای اینجا حالا اومدی چزا پا نمیشی هوم هقهق هق من متاسقم مراقبت نبودم همش تقصیر منه باید نمیزاشتم بیای ماموریت دستم گذاشتم پشتش ک خونی شد یاد یچیزی افتادم تو بچگیم ک مادرم میگفت
مامان جیمین(جیمینن تو ی خون اشامییی و زهر هر خون اشام اصیل مثل تو میتونه ی ادمو زنده کنه و تبدیلش کنه ب خون اشام اما باید تو موقعه های خیلی حساس استفادش کنی هوم)
اشکامو پاک کردم شاید هانا ازم متنفر بشه ک ب خون اشام تبدیلش کردم اما از هر چیزی بهتره اون کنارم باشه برام بسه سرمو بردم نزدیک گرنش دندون نیشامو وارد گردنش کردم و زهر دندونمو تو گردنش خالی کردم بعدش گردنشو لیس زدم تا جاش بره هیچ اتفاقی نیوفتاد بغضم گرفت همش الکی بود 🥺هانا گرفتم بغلم محکم گریه کردم ک دیدممم یچیزی داره تکون میخوره
هانا. اییی جیمین ولم کن له شدمم
چشام چهار تا شد
جیمین. هاناااا هانااا بغل کردیم همووو اون زندس فرشته کوچولوم زندس دیگه نمیزارم اتفاقی برات بیوفته همیشه مراقبش میمونم همینجا تو این پرتگاه قول میدم همیشه مراقبش باشم لبمو محکم کوبیدم ب لبش بوسیدم چند تا ماشین پیچید معلوم بود اعضا بودن ب بوسیدنم ادامه دادم تاااا
اینم از این پارت بقیشمم بعدااا ک کارام تموم شد میزارمممم ♥🥺🥺
هانا. ج. ج... ج.... جیمین.... هههه... من... ممنن متاسفم.. نمیتونستم.. از دستت... بدم.....
جیمین. نه نه هاناا هق چیزیت نمیشهه تو منو ترکم نمیکنیی اینطوررر نیستتت هق لعنتییی من عاشقتم چرا اینکارو کردییی
هانا. منو.. منو میبخشی هق
جیمین. معلومه میبخشتمت هق فرشته کوچولومم حرفی نزن باشه تو خوب میشی انقدرا هم بد نیستی ک منو ول کنی مگه نه هانا بگو ک ولم نمیکنی
دد یچیزیی بگو دیگههه من بدون تو زنده نمیمونمممم هانااا هق
هانا. من. . من.... خیلی... خیلیی.... دوست.. دوست دارمم..... جیمین..... لطفاا..... خوشبخت شووو.... بعد..... من... خداحافظ
جیمین
هانا حرف زد چشماشو بست دستش از تو دستم افتاد گریم گرفت
جیمین. نههه لعنتییی چشاتووو باز کنننن هققق نههه هانااا عشقمممم نرو خواهش میکنم نرو اگه منو دوست داری چشاتو باز کن پس من چی هوم 🥺 منو بدون هانام گذاشتی اصلا پاشو ببینم تو حق نداری بخوابی هق پاشوو نمیتونی همینطوریی سر خود بخوابیی اجازه ندارییی بریییی پاشوووووو لعنتییی پاشووو هق
سفت بغلش کردم بدن ظریفش مثل ی بچه بود چریم شدت گرفت نامجون اومد هانارو تو اون وضع دید حالش خراب شد اومد طرفش افتاد زمین
نامی. امکان نداره مگه نه بگینن ک همه اینا خوابهه مگه نهه بهم بگینن ک خوابهههه نه نهههه هاناااااا هاناااا خواهر کوچولومممم تروخدااا پاشوووو من بدون تو نمیتونممم هانا پاشووو خواهش میکنمم 🥺😭😭😭
چند ساعتی هانا هم تو بغل من هم بغل نامجون بود بچه ها گفتن بریم عمارت همشون گریه میکردن میخواستن هانارو خاکش کنن من گفتم
جیمین. دستتت نمیزنیددددد بهششش اون زندسسس هانای منننن زندسس اون نمردههه اون مارو ول نمیکنه هق مگه نه ملکمم اون فقطط خوابههه نمیزارم کاریش کنید با حرفای من گریشون بییشتر میشد
نامی. جیمین بیشتر از این عذابمون نده
جیمین. نامی توهمم ببین این خواهرته خوابیدههه هنوز لباس خوابشو نپوشیده موهاشو شونه نکرده کزم شبشو نزده مگه نمیدونی بدون اینا خوابش نمیبره هق
بغل کردم هانارو گذاشتم تو ماشین سوار شدم ماشینو روشن کردم هرچقدر در میزدن درو باز نمیکردم راه افتادم
شوگا . نامی اروم باش جیمین میدونه داره چیکار میکنه اتفاقی نمیوفته
نامی. من من خواهرمو از دست دادم شوگا اون دیگه نیست
شوگا. بغلش کردم نگران نباش همچی درست میشه
جیمین
رفتم لب ی پرت گاه ک هاتا قبلا بهم گفته بود دوست داره اونجا بره
ویو ب گذشته
جیمین ی حسایی نسبت ب هانا داشتم میخواستم ببینم کجا دوست داره بره
جیمین. تو کجارو دوست داری بری
هانا. من واقعا خب ی پرت گاه هست من هروقت ناراحت باشم میرفتم اونجا خیلی دوست دارم اونجا برم
جیمین. واقعا
هانا. اهومم
خواستم شب ببرمش همون پرت گاه اما وقتی فهمیدم از عمارت رفته بیرون پشیمون شدم وشب اون بلارو سرش اوردم و دیگه ندیدمش
جیمین
یاد گذشته افتادم گریم گرفت رفتم هانارو اوردم بغلش کردم
جیمین. بغض نمیزاشت حرف بزنم ببین هانام همون پرتگاهس ک میگفتی دوستش داری هرموقه ناراحتی میای اینجا حالا اومدی چزا پا نمیشی هوم هقهق هق من متاسقم مراقبت نبودم همش تقصیر منه باید نمیزاشتم بیای ماموریت دستم گذاشتم پشتش ک خونی شد یاد یچیزی افتادم تو بچگیم ک مادرم میگفت
مامان جیمین(جیمینن تو ی خون اشامییی و زهر هر خون اشام اصیل مثل تو میتونه ی ادمو زنده کنه و تبدیلش کنه ب خون اشام اما باید تو موقعه های خیلی حساس استفادش کنی هوم)
اشکامو پاک کردم شاید هانا ازم متنفر بشه ک ب خون اشام تبدیلش کردم اما از هر چیزی بهتره اون کنارم باشه برام بسه سرمو بردم نزدیک گرنش دندون نیشامو وارد گردنش کردم و زهر دندونمو تو گردنش خالی کردم بعدش گردنشو لیس زدم تا جاش بره هیچ اتفاقی نیوفتاد بغضم گرفت همش الکی بود 🥺هانا گرفتم بغلم محکم گریه کردم ک دیدممم یچیزی داره تکون میخوره
هانا. اییی جیمین ولم کن له شدمم
چشام چهار تا شد
جیمین. هاناااا هانااا بغل کردیم همووو اون زندس فرشته کوچولوم زندس دیگه نمیزارم اتفاقی برات بیوفته همیشه مراقبش میمونم همینجا تو این پرتگاه قول میدم همیشه مراقبش باشم لبمو محکم کوبیدم ب لبش بوسیدم چند تا ماشین پیچید معلوم بود اعضا بودن ب بوسیدنم ادامه دادم تاااا
اینم از این پارت بقیشمم بعدااا ک کارام تموم شد میزارمممم ♥🥺🥺
۴۳.۳k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.