Part ⁴²
Part ⁴²
ا.ت ویو:
میخواستم برم توی اتاقم که مامانم صدام زد
م.ا:ا.ت میری داخل اتاقت؟
ا.ت:آره چطور؟
م.ا:یه نفر برات گل فرستاده بیا ببرش
ا.ت:باشه
رفتم پایین و گل رو از مامانم گرفتم خیلی بزرگ و قشنگ بود گل رو گرفتم ولی اصلا روبه روم رو نمیدیم بلاخره رسیدم دره اتاقم و بازش کردم هنوز گل توی دستم و جلوی صورتم بود گذاشتمش روی میز که با جیمین که روی تخت نشسته بود روبه رو شدم
ا.ت:جی..جیمین (شوک و تعجب)
جیمین ویو:
کارم که تموم شد یه پرواز گرفتم و رفتم کره
یه دست گل برای ا.ت فرستادم
داخل اتاقش منتظرش بودم که
دره اتاق باز شد اما نمیتونستم صورت جذابشو ببینم چون اون گلی که براش فرستاده بودم خیلی بزرگ بود و جلوی صورتشو گرفته بود وقتی گل رو گذاشت و منو دید
ا.ت:جی..جیمین
از جام بلند شدم
جیمین:نمیخوای بیایی بغلم؟
که یهو پرید اومد بغلم
ا.ت:جیمین..هق...خیلی..خیلی...هق...دلم برات....تنگ شده بود
جیمین:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود
و چند دقیقه توی همون حالت موندیم که ا.ت ازم جدا شد و گفت
ا.ت:چرا توی تولدم نبودی (ناراحت)
جیمین:میخواستم یه جور دیگه سوپرایزت کنم یعنی میگی خوشت نیومد؟
ا.ت:نه اتفاقا خیلی خوشم اومد
ا.ت ویو:
که یهو جیمین ساکت شد
ا.ت:چیزی شده؟
جیمین:دلم برای طعم لبات تنگ شده
ا.ت:میخوای دوباره امتحانش کنی؟ (لبخند)
جیمین:معلومه که میخوام
که آروم لباشو گذاشت روی لبام و مک های ریزی میزد که یهو وسطاش روی صورتم احساس خیسی کردم ازش جدا شدم دیدم داده گریه میکنه
ا.ت:چرا گریه میکنی؟
جیمین:موندم که چجوری تونستم چهار سال بدون تو تحمل کنم؟ (اشک ریختن)
همون جور که نگاه اشکاش میکردم ناخداگاه اشکای منم جاری شد
ا.ت:جیمین لطفا گریه نکن منم نمیدونم چجوری دووم اوردم؟ (اشک ریختن)
بغلش کردم و اون هم متقابل همین کارو کرد تا وقتی که آروم شدیم و از هم جدا شدیم
جیمین:خیلی دوست دارم
ا.ت:منم همین طور
که یهووو
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای 12
کامنت بالای 20
منتظرم😎❤️
(راستی اینو هم بگم که اشک ریختن با گریه کردن داخل این پارت فرق میکنه منظورم از گریه همون هق هقای خودمونه و اشک ریختن بدون هق هقه همین❤️)
ا.ت ویو:
میخواستم برم توی اتاقم که مامانم صدام زد
م.ا:ا.ت میری داخل اتاقت؟
ا.ت:آره چطور؟
م.ا:یه نفر برات گل فرستاده بیا ببرش
ا.ت:باشه
رفتم پایین و گل رو از مامانم گرفتم خیلی بزرگ و قشنگ بود گل رو گرفتم ولی اصلا روبه روم رو نمیدیم بلاخره رسیدم دره اتاقم و بازش کردم هنوز گل توی دستم و جلوی صورتم بود گذاشتمش روی میز که با جیمین که روی تخت نشسته بود روبه رو شدم
ا.ت:جی..جیمین (شوک و تعجب)
جیمین ویو:
کارم که تموم شد یه پرواز گرفتم و رفتم کره
یه دست گل برای ا.ت فرستادم
داخل اتاقش منتظرش بودم که
دره اتاق باز شد اما نمیتونستم صورت جذابشو ببینم چون اون گلی که براش فرستاده بودم خیلی بزرگ بود و جلوی صورتشو گرفته بود وقتی گل رو گذاشت و منو دید
ا.ت:جی..جیمین
از جام بلند شدم
جیمین:نمیخوای بیایی بغلم؟
که یهو پرید اومد بغلم
ا.ت:جیمین..هق...خیلی..خیلی...هق...دلم برات....تنگ شده بود
جیمین:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود
و چند دقیقه توی همون حالت موندیم که ا.ت ازم جدا شد و گفت
ا.ت:چرا توی تولدم نبودی (ناراحت)
جیمین:میخواستم یه جور دیگه سوپرایزت کنم یعنی میگی خوشت نیومد؟
ا.ت:نه اتفاقا خیلی خوشم اومد
ا.ت ویو:
که یهو جیمین ساکت شد
ا.ت:چیزی شده؟
جیمین:دلم برای طعم لبات تنگ شده
ا.ت:میخوای دوباره امتحانش کنی؟ (لبخند)
جیمین:معلومه که میخوام
که آروم لباشو گذاشت روی لبام و مک های ریزی میزد که یهو وسطاش روی صورتم احساس خیسی کردم ازش جدا شدم دیدم داده گریه میکنه
ا.ت:چرا گریه میکنی؟
جیمین:موندم که چجوری تونستم چهار سال بدون تو تحمل کنم؟ (اشک ریختن)
همون جور که نگاه اشکاش میکردم ناخداگاه اشکای منم جاری شد
ا.ت:جیمین لطفا گریه نکن منم نمیدونم چجوری دووم اوردم؟ (اشک ریختن)
بغلش کردم و اون هم متقابل همین کارو کرد تا وقتی که آروم شدیم و از هم جدا شدیم
جیمین:خیلی دوست دارم
ا.ت:منم همین طور
که یهووو
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای 12
کامنت بالای 20
منتظرم😎❤️
(راستی اینو هم بگم که اشک ریختن با گریه کردن داخل این پارت فرق میکنه منظورم از گریه همون هق هقای خودمونه و اشک ریختن بدون هق هقه همین❤️)
۸.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.