(پارت 42)پارت آخر
کوک*ویو
داشت غروب میشد.
با ا.ت همونجا نشستیم و.
هم و بغل کرده بودیم.
چقدر قشنگ بود اون لحظه با عشقم.
که باهاش نشستم و بغلش کردم.
جانکوک:عاشقتم مین ا.ت
ا.ت:منم عاشقتم جئون جانگ کوک
هم و بوسیدیم.
و بغل کردیم.
نامجون تهیونگ از بیمارستان.
سالم برگشتن.
و من.
ایکاش پایان این داستان.
جیمین شی هم بود.
به خورشید نگاه کردم
و یاد لبخند بغل کردن شوخی های.
جیمین شدم.
قدرش و ندونستم.
وقتی باهام شوخی میکرد.
ناراحت میشدم.
ولی الان میخوام هر کاری کنم تا بر گردی.
پارک جیمین.
عزیزترین رفیقم.
ته*ویو
ما سالم برگشتیم.
ولی جیمین مرد.
دلم میخواد با یه گلوله برم پیشش.
(با گریه)
ا.ت*ویو
خیلی لحظه قشنگی بود.
وقتی با عشقم کنار هم بودیم.
و هم و بغل کردیم.
بهش نگاه کردم و اونم.
بهم نگاه کرد باعشق
کوک:باهام ازدواج میکنی ا.ت
ا.ت:چچچی
کوک:با من
ا.ت:اره
و هم و بغل کردیم
داشت غروب میشد.
با ا.ت همونجا نشستیم و.
هم و بغل کرده بودیم.
چقدر قشنگ بود اون لحظه با عشقم.
که باهاش نشستم و بغلش کردم.
جانکوک:عاشقتم مین ا.ت
ا.ت:منم عاشقتم جئون جانگ کوک
هم و بوسیدیم.
و بغل کردیم.
نامجون تهیونگ از بیمارستان.
سالم برگشتن.
و من.
ایکاش پایان این داستان.
جیمین شی هم بود.
به خورشید نگاه کردم
و یاد لبخند بغل کردن شوخی های.
جیمین شدم.
قدرش و ندونستم.
وقتی باهام شوخی میکرد.
ناراحت میشدم.
ولی الان میخوام هر کاری کنم تا بر گردی.
پارک جیمین.
عزیزترین رفیقم.
ته*ویو
ما سالم برگشتیم.
ولی جیمین مرد.
دلم میخواد با یه گلوله برم پیشش.
(با گریه)
ا.ت*ویو
خیلی لحظه قشنگی بود.
وقتی با عشقم کنار هم بودیم.
و هم و بغل کردیم.
بهش نگاه کردم و اونم.
بهم نگاه کرد باعشق
کوک:باهام ازدواج میکنی ا.ت
ا.ت:چچچی
کوک:با من
ا.ت:اره
و هم و بغل کردیم
۱۲.۵k
۰۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.