تک پارتی داریم ماااا!!
۱۶ سال اختلاف سنی؟
چیز کمی نبود..
ولی چرا باید عاشق یکی میشد که از خودش ۱۶ سال کوچیک تره؟ درسته..از به مافیا بعید بود..!
چجوری باید به دستش میاورد؟؟
سخت بود..خیلی سخت..!
بعد از پوشیدن ژاکت چرمش از پله ها پایین اومد و رو به روی آینهِ قدیِ کنار دیوار ایستاد..
ابرویی بالا داد و با پوزخندِ معروفش به کنار میز رفت
عطر تلخش رو از روز میز برداشت و به رگ دست و رگ گردنش اسپری کرد
-واو..این بو محشره!
و بعد از برداشتن سوییچ ماشینش از خونه خارج شد
کجا میخواست بره؟ درسته..بار..!
بعد از چهل دقیقه روندن بالاخره به مقصدش رسید
از ماشینش پیاده شد و آروم آروم به سمت بار حرکت کرد
وارد بار شد .. صدای های عجیبی که از هر طرف شنیده میشد گوشش رو آزار میداد
ترکیب بوی سیگار، مشروب و عطر های تلخ و تندی که اونجا بود به سمتش هجوم آورد..
چشم هایش رو بست و ابرویی بالا انداخت
اروم اروم سمت میزی رفت که فردی پشت میز نشسته بود
پشت میز نشست و تقه ایی با انگشت هاش به میز زد : خب خب..سر چی شرط میبندی؟؛
کسی که پشت میز یا بهتره بگم رو به روی جونگ کوک نشسته بود لیوان شرابشو جرئه جرئه نوشید و لیوانش رو روی میز گذاشت: از کجا فهمیدی میخوام قمار کنم؟؟
لبخند شیطانی کوک روی لب هاش نشست و تک خنده عمیقی کرد: از نگاهت به اطراف تابلو بود.. خیلی هم الکل خوردی نه؟ بوش داره تا اینطرف میاد! حالا سر چی قمار میکنی؟؟
شخصی که رو به روی کوک بود خنده ایی از سر مستی سر داد و زمزمه وار جواب سوال کوک رو بیان کرد: بیا..معامله کنیم..من بردم..ماشینتو میدی بهم..تو بردی..دخترمو میدم بهت! قبوله؟؟ خب؟ هونگ یانگ سو هستم! و تو؟
خنده ایی که از سر تعجب بود از طرف کوک شنیده شد و ادامه داد: اوکی اوکی..دخترت کو؟؟ جئون جونگ کوک هستم!
انگشت آقای یانگ سو به طرف دیوار کشیده شد و نگاه جونگ کوک همراه با اون به طرف دیوار رفت
بعد از دیدن دخترِ هونگ یانگ سو نفسشو تیکه تیکه بیرون داد و توی ذهنش فرو رفت: اون.. همون دختری نیست که من...من بهش دلباختم؟؟ دارم سر اون قمار میکنم؟؟ اگه ببازم چی؟ اگه نتونستم به دستش بیارم چی؟ نه نه فکر کردن بهش هم روانیم میکنه!!
با پوزخند مغرورانه به سمت یانگ سو برگشت و تأییدش و با تکون دادن سرش به نشونه تایید اعلام کرد
ادامه پارت بعد
چیز کمی نبود..
ولی چرا باید عاشق یکی میشد که از خودش ۱۶ سال کوچیک تره؟ درسته..از به مافیا بعید بود..!
چجوری باید به دستش میاورد؟؟
سخت بود..خیلی سخت..!
بعد از پوشیدن ژاکت چرمش از پله ها پایین اومد و رو به روی آینهِ قدیِ کنار دیوار ایستاد..
ابرویی بالا داد و با پوزخندِ معروفش به کنار میز رفت
عطر تلخش رو از روز میز برداشت و به رگ دست و رگ گردنش اسپری کرد
-واو..این بو محشره!
و بعد از برداشتن سوییچ ماشینش از خونه خارج شد
کجا میخواست بره؟ درسته..بار..!
بعد از چهل دقیقه روندن بالاخره به مقصدش رسید
از ماشینش پیاده شد و آروم آروم به سمت بار حرکت کرد
وارد بار شد .. صدای های عجیبی که از هر طرف شنیده میشد گوشش رو آزار میداد
ترکیب بوی سیگار، مشروب و عطر های تلخ و تندی که اونجا بود به سمتش هجوم آورد..
چشم هایش رو بست و ابرویی بالا انداخت
اروم اروم سمت میزی رفت که فردی پشت میز نشسته بود
پشت میز نشست و تقه ایی با انگشت هاش به میز زد : خب خب..سر چی شرط میبندی؟؛
کسی که پشت میز یا بهتره بگم رو به روی جونگ کوک نشسته بود لیوان شرابشو جرئه جرئه نوشید و لیوانش رو روی میز گذاشت: از کجا فهمیدی میخوام قمار کنم؟؟
لبخند شیطانی کوک روی لب هاش نشست و تک خنده عمیقی کرد: از نگاهت به اطراف تابلو بود.. خیلی هم الکل خوردی نه؟ بوش داره تا اینطرف میاد! حالا سر چی قمار میکنی؟؟
شخصی که رو به روی کوک بود خنده ایی از سر مستی سر داد و زمزمه وار جواب سوال کوک رو بیان کرد: بیا..معامله کنیم..من بردم..ماشینتو میدی بهم..تو بردی..دخترمو میدم بهت! قبوله؟؟ خب؟ هونگ یانگ سو هستم! و تو؟
خنده ایی که از سر تعجب بود از طرف کوک شنیده شد و ادامه داد: اوکی اوکی..دخترت کو؟؟ جئون جونگ کوک هستم!
انگشت آقای یانگ سو به طرف دیوار کشیده شد و نگاه جونگ کوک همراه با اون به طرف دیوار رفت
بعد از دیدن دخترِ هونگ یانگ سو نفسشو تیکه تیکه بیرون داد و توی ذهنش فرو رفت: اون.. همون دختری نیست که من...من بهش دلباختم؟؟ دارم سر اون قمار میکنم؟؟ اگه ببازم چی؟ اگه نتونستم به دستش بیارم چی؟ نه نه فکر کردن بهش هم روانیم میکنه!!
با پوزخند مغرورانه به سمت یانگ سو برگشت و تأییدش و با تکون دادن سرش به نشونه تایید اعلام کرد
ادامه پارت بعد
۲۲.۴k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.