تبدیل نفرت به عشق
پارت 8
با بچه ها خداحافظی کردم و تهیونگ من و رسوند خونه رفتم رو تخت دراز کشیدم کلی فکر کردم امکان داره یونجین عوض شده باشه شاید دیگه اونجوری رفتار نکنه شاید بتونیم دوباره دوست باشیم اههههه اصن نمیدونم ولکنن (خود درگیری ) با کلی فکر و خیال یونجین خوابم برد صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم تهیونگ بود جواب دادم تهیونگ: های بیب صبحت بخیر ا/ت: سلام مرسی همچنین تهیونگ: راستی زنگ زدم بگم من امروز میام دنبالت باهم بریم ا/ت: زحمت نمیشه؟ تهیونگ: تو دوست دخترمی چه زحمتی ا/ت: مرسی عزیزم پس من برم دیگه تا ۷ بای تهیونگ: بای
رفتم یه صبحونه واسه خودم درست کردم اصن کدبانو (😂 نقش اصلی خودشیفته است) بعدش نشستم انیمه مورد علاقمو میدیدم که دیدم ظهره شکم منم تحمل گشنگی نداره از گشادی چیز درست نکردم زنگ زدم بیارن بعد خوردن غذا یکم با گوشیم ور رفتم تا ساعت 5 و نیم
(خب بنده نویسنده ی گلتون هستم ببخشید بابت تاخیر امیدوارم خوشتون بیاد بهله دیگه بنده یکم گشادم دیگه سخته نوشتن دستام درد میگیره و همینطور توی دوراهی گیر کرده بودم
خب ممنان بابت خواندن چرت و پرت های من😅)
با بچه ها خداحافظی کردم و تهیونگ من و رسوند خونه رفتم رو تخت دراز کشیدم کلی فکر کردم امکان داره یونجین عوض شده باشه شاید دیگه اونجوری رفتار نکنه شاید بتونیم دوباره دوست باشیم اههههه اصن نمیدونم ولکنن (خود درگیری ) با کلی فکر و خیال یونجین خوابم برد صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم تهیونگ بود جواب دادم تهیونگ: های بیب صبحت بخیر ا/ت: سلام مرسی همچنین تهیونگ: راستی زنگ زدم بگم من امروز میام دنبالت باهم بریم ا/ت: زحمت نمیشه؟ تهیونگ: تو دوست دخترمی چه زحمتی ا/ت: مرسی عزیزم پس من برم دیگه تا ۷ بای تهیونگ: بای
رفتم یه صبحونه واسه خودم درست کردم اصن کدبانو (😂 نقش اصلی خودشیفته است) بعدش نشستم انیمه مورد علاقمو میدیدم که دیدم ظهره شکم منم تحمل گشنگی نداره از گشادی چیز درست نکردم زنگ زدم بیارن بعد خوردن غذا یکم با گوشیم ور رفتم تا ساعت 5 و نیم
(خب بنده نویسنده ی گلتون هستم ببخشید بابت تاخیر امیدوارم خوشتون بیاد بهله دیگه بنده یکم گشادم دیگه سخته نوشتن دستام درد میگیره و همینطور توی دوراهی گیر کرده بودم
خب ممنان بابت خواندن چرت و پرت های من😅)
۴.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.