یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت نهم
زدم زیر گریه
ملکا:خواهش میکنم فرمانده لطفا
هاکان:پاشو
ملکا:لطفا منو بیرون نکنین
هاکان:پاشو قبول میکنم پاشو
ملکا:واقعا
هاکان:ولی باید خیلی مواظب باشی که کسی متوجه نشه تو دختری از فردا بیا اتاق من بخواب
ملکا:چی!
هاکان:همین که گفتم الانم پاشو برو دست و صورتت رو بشور روی تخت من بخواب من روی مبل میخوابم
دست صورتمو شستم کلاهگیسمو برداشتم موهامو باز کردم لباس راحتی پوشیدم باندم باز کردم آخه از روز اول بسته بودمش اخیشش راحت شدم از دستشویی اومدم بیرون
ملکا:اووووپسسسسس(Oops)
هاکان:چیشده
ملکا:لختین
هاکان: اها چیز الان میرم لباس بپوشم
روی تخت دراز کشیدم نفس راحتی کشیدن
ملکا:اخییششش چقدر راحتم
ملکا:شب بخیر فرمانده
با اخم رد شد جوابمو ندادی از اینکه جوابمو نداد ناراحت شدم که یهو
هاکان: شب تو هم بخیر
رمان ارتش
پارت نهم
زدم زیر گریه
ملکا:خواهش میکنم فرمانده لطفا
هاکان:پاشو
ملکا:لطفا منو بیرون نکنین
هاکان:پاشو قبول میکنم پاشو
ملکا:واقعا
هاکان:ولی باید خیلی مواظب باشی که کسی متوجه نشه تو دختری از فردا بیا اتاق من بخواب
ملکا:چی!
هاکان:همین که گفتم الانم پاشو برو دست و صورتت رو بشور روی تخت من بخواب من روی مبل میخوابم
دست صورتمو شستم کلاهگیسمو برداشتم موهامو باز کردم لباس راحتی پوشیدم باندم باز کردم آخه از روز اول بسته بودمش اخیشش راحت شدم از دستشویی اومدم بیرون
ملکا:اووووپسسسسس(Oops)
هاکان:چیشده
ملکا:لختین
هاکان: اها چیز الان میرم لباس بپوشم
روی تخت دراز کشیدم نفس راحتی کشیدن
ملکا:اخییششش چقدر راحتم
ملکا:شب بخیر فرمانده
با اخم رد شد جوابمو ندادی از اینکه جوابمو نداد ناراحت شدم که یهو
هاکان: شب تو هم بخیر
۱۲.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.