پارت ۱۸
[چویا]
واقعا شور و شوق دارم. وقتی رسیدم مدرسه سریع به سمت کلاسم رفتم و رو صندلی کنار پنجره نشستم.
$سلام. چطوری؟
+ اوه. سلام. ممنون تو چطوری؟
$ اریگادو. ببخشید خودمو معرفی نکردم. من ایزومی کیوکا هستم. (ها ها کیوکا-چان^-^)
+ منم ناکاهارا چویا هستم. مثل اینکه معلم اومد.
$ اره فعلا.
*چند روز بعد*
الان چند روزی از شروع مدارس میگذره. شب ها با دازای درسامو تمرین میکنم واسه همین نمراتم تا الان همش ۲۰ بوده.
معلم: خب بریم سراغ نمرات ... (بعد از چند نفر) ناکاهارا چویا : ۲۰ ، ایزومی کیوکا : ۱۹.۷۵... (اینجوری کردم تا حرص بخورید😏)
$ آروم* هی چویا چجوری انقدر بیست میگیری و نمراتت خوبه ؟
+ ما اینیم دیگه. آروم*
معلم: زنگ خورد. برید خونه و برای پرسش فردا آماده شید.
*چهار ماه بعد* (همچنان چویا/:)
الان چهار ماه میگذره. واقعا دلم برای سرزمین ماه سرخ تنگ شده. عمه-جان و عمو-جان نمیتونن به دیدنمون بیان چون طبق گفته دازای قراره ماه نقره ای شه و این یعنی هر دو قبیله باید برای یه هفته که ماه نقره ای هستش همچین رو آماده کنند. دازای هم تو این مدت خونه ما میمونه و بیرون نمیره.
امتحانات میان ترم خیلی خوب بود. مطمئنم معدلم ۲۰ میشه. (چویا فقط اعتماد به سقفت 😐😒)
۴ ماه بعد تولد دازایه. دلم میخواد یه چیز خوب بهش بدم. نمیدونم چرا وقتی دازای رو میبینم قلبم تند تند میزنه. فکر کنم عاشقش شدم. فکر کنم؟ نه مطمئنم. اون خون آشام وحش که به هیچ کس رحم نمیکنه حالا دل من رو برده و کاری کرده یه دل نه صد دل عاشقش بشم.
- به چی فکر میکنی؟
حالا که فکر میکنم چهرش مردونه تر شده و خودتون میدونید دیگه. تو فکر بودم و بهش زل زده بودم که یهو منو بوسید.
+ دازای! دلم میخواد این سه چهار ماه هم تموم شه برگردیم.
- منم همینطور. حالا بگیر بخواب.
+ باشه. اویاسومی دازای. (شب بخیر دازای.)
- اویاسومی چویا.
...
_________________________________________
نمیدونم چرا فکر میکنم دازای با ظاهر مافیاییش اینجا بهتر میشه چون هم لباسش تیره هستش هم یه جورایی شبیه لباس های خون آشام های شیک و رسمیه.
نظرتون درمورد ظاهر دازای و چویا تو این فیک چیه؟
لایک و فالو فراموش نشه.
جانه 👋🏻👋🏻
واقعا شور و شوق دارم. وقتی رسیدم مدرسه سریع به سمت کلاسم رفتم و رو صندلی کنار پنجره نشستم.
$سلام. چطوری؟
+ اوه. سلام. ممنون تو چطوری؟
$ اریگادو. ببخشید خودمو معرفی نکردم. من ایزومی کیوکا هستم. (ها ها کیوکا-چان^-^)
+ منم ناکاهارا چویا هستم. مثل اینکه معلم اومد.
$ اره فعلا.
*چند روز بعد*
الان چند روزی از شروع مدارس میگذره. شب ها با دازای درسامو تمرین میکنم واسه همین نمراتم تا الان همش ۲۰ بوده.
معلم: خب بریم سراغ نمرات ... (بعد از چند نفر) ناکاهارا چویا : ۲۰ ، ایزومی کیوکا : ۱۹.۷۵... (اینجوری کردم تا حرص بخورید😏)
$ آروم* هی چویا چجوری انقدر بیست میگیری و نمراتت خوبه ؟
+ ما اینیم دیگه. آروم*
معلم: زنگ خورد. برید خونه و برای پرسش فردا آماده شید.
*چهار ماه بعد* (همچنان چویا/:)
الان چهار ماه میگذره. واقعا دلم برای سرزمین ماه سرخ تنگ شده. عمه-جان و عمو-جان نمیتونن به دیدنمون بیان چون طبق گفته دازای قراره ماه نقره ای شه و این یعنی هر دو قبیله باید برای یه هفته که ماه نقره ای هستش همچین رو آماده کنند. دازای هم تو این مدت خونه ما میمونه و بیرون نمیره.
امتحانات میان ترم خیلی خوب بود. مطمئنم معدلم ۲۰ میشه. (چویا فقط اعتماد به سقفت 😐😒)
۴ ماه بعد تولد دازایه. دلم میخواد یه چیز خوب بهش بدم. نمیدونم چرا وقتی دازای رو میبینم قلبم تند تند میزنه. فکر کنم عاشقش شدم. فکر کنم؟ نه مطمئنم. اون خون آشام وحش که به هیچ کس رحم نمیکنه حالا دل من رو برده و کاری کرده یه دل نه صد دل عاشقش بشم.
- به چی فکر میکنی؟
حالا که فکر میکنم چهرش مردونه تر شده و خودتون میدونید دیگه. تو فکر بودم و بهش زل زده بودم که یهو منو بوسید.
+ دازای! دلم میخواد این سه چهار ماه هم تموم شه برگردیم.
- منم همینطور. حالا بگیر بخواب.
+ باشه. اویاسومی دازای. (شب بخیر دازای.)
- اویاسومی چویا.
...
_________________________________________
نمیدونم چرا فکر میکنم دازای با ظاهر مافیاییش اینجا بهتر میشه چون هم لباسش تیره هستش هم یه جورایی شبیه لباس های خون آشام های شیک و رسمیه.
نظرتون درمورد ظاهر دازای و چویا تو این فیک چیه؟
لایک و فالو فراموش نشه.
جانه 👋🏻👋🏻
۱۵.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.