پارت ۸۰
پارت ۸۰
رفتیم رسیدیم یه سالنی
باغ مانند بود
یه حیاط بزرگ داشت.
حیاطه رو که تا ته میرفتی سالن عقد بود
آرام: نیما از ماشین پیاده شد
اومد درو باز کرد
دستمو گرفت
اومدم بیرون
رفتیم کلی مهمون بود
رفتیم نشستیم
عکاس اومد عکس و اینا گرفت
عکسای خانوادگی هم گرفتیم
عقد شروع شد
داشتم از استرس میمردم
نیما : عاقد شروع کرد به خوندن یه چیزایی
قلبم داشت وایمیستاد
یه حس عجیبی ته قلبم داشتم
باور نمیکردم
یعنی واقعا بهم رسیدیم
یعنی دیگه ماله منه
آرام: باورم نمیشد که تو همین لحظه ها تموم دلتنگیام تموم میشه
تو فکر عمیقی بودم که عاقد عاقد ازم سوال پرسید
آیا وکیلم شمارا به عقد داعم آقای نیما لسانی در آورم ؟
سکوت کل سالنو گرفته بود
که ملینا داد زد : عروس رفته گل بچینه
نمیدونم چرا خندم گرفته بود ولی بزور جدی شدم
عاقد دوباره حرفشو تکرار کرد
اینبارم باید سکوت میکردم
عاجیم با اون صدای گوگلی و نازکش داد زد :
علوس لفته گولاب بیاله ( با لحن بچگونه)
ذوقم هربار بیشتر و بیشتر میشد
عاقد حرفشو تکرار کرد
اینبار باید جواب میدادم
استرس داشتم
جواب دادم : برای شروع به زندگی مر از مهر کنار نیما جان و با اجازه بزرگتر های جمع [بله]
نیما : بغض کل گلومو گرفت
ولی دیکه قلبم آروم گرفت
عاقد از منم سوال کرد
جواب دادم: بله
همه دست زدن
تو چشای آرام زل زدم
گفتم دوست دارم
یه جفت حلقه رو میز بود
اونارو دست هم کردیم
نیما : مامانم یه گردنبند واسه آرام گرفته بود .
آورد گردنش کرد
حیلی ناز بود
مامان و خانواده آرام هم کادو هارو دادن
نیم ساعت گذشت
من و آرام داشتیم میرفتیم خونه ما
رسمه تو فامیل ما که عروس میره خونه داماد
راه افتادیم
..
رفتیم رسیدیم یه سالنی
باغ مانند بود
یه حیاط بزرگ داشت.
حیاطه رو که تا ته میرفتی سالن عقد بود
آرام: نیما از ماشین پیاده شد
اومد درو باز کرد
دستمو گرفت
اومدم بیرون
رفتیم کلی مهمون بود
رفتیم نشستیم
عکاس اومد عکس و اینا گرفت
عکسای خانوادگی هم گرفتیم
عقد شروع شد
داشتم از استرس میمردم
نیما : عاقد شروع کرد به خوندن یه چیزایی
قلبم داشت وایمیستاد
یه حس عجیبی ته قلبم داشتم
باور نمیکردم
یعنی واقعا بهم رسیدیم
یعنی دیگه ماله منه
آرام: باورم نمیشد که تو همین لحظه ها تموم دلتنگیام تموم میشه
تو فکر عمیقی بودم که عاقد عاقد ازم سوال پرسید
آیا وکیلم شمارا به عقد داعم آقای نیما لسانی در آورم ؟
سکوت کل سالنو گرفته بود
که ملینا داد زد : عروس رفته گل بچینه
نمیدونم چرا خندم گرفته بود ولی بزور جدی شدم
عاقد دوباره حرفشو تکرار کرد
اینبارم باید سکوت میکردم
عاجیم با اون صدای گوگلی و نازکش داد زد :
علوس لفته گولاب بیاله ( با لحن بچگونه)
ذوقم هربار بیشتر و بیشتر میشد
عاقد حرفشو تکرار کرد
اینبار باید جواب میدادم
استرس داشتم
جواب دادم : برای شروع به زندگی مر از مهر کنار نیما جان و با اجازه بزرگتر های جمع [بله]
نیما : بغض کل گلومو گرفت
ولی دیکه قلبم آروم گرفت
عاقد از منم سوال کرد
جواب دادم: بله
همه دست زدن
تو چشای آرام زل زدم
گفتم دوست دارم
یه جفت حلقه رو میز بود
اونارو دست هم کردیم
نیما : مامانم یه گردنبند واسه آرام گرفته بود .
آورد گردنش کرد
حیلی ناز بود
مامان و خانواده آرام هم کادو هارو دادن
نیم ساعت گذشت
من و آرام داشتیم میرفتیم خونه ما
رسمه تو فامیل ما که عروس میره خونه داماد
راه افتادیم
..
۲.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.