باذن الله ... بسم الله ...
باذن الله ... بسم الله ...
*** قرار ما , حرم توست ***
هر که درد ندارد نباید هم که بیاید! !!!
چشمانم، به من دروغ نمیگویند خودم دیدم:
خادمان حرم داشتند بیدردی را … نامردی را ...جارو میکردند!
هر چند ...
درد ما، هم، قابل نیست و گرنه دوری این همه به درازا نمیکشید!
نشانی کامل تو را آهو بچههایی که خاطرشان جمع بود به خاطرم سپردند؛
و من صاف پیچیدم به سمت چشمانت!
ای کاش میتوانستم چیزی بگویم تا رضا دهی! ...
رضای من، تویی!
دلها را، آب میکنی ؛ و گرنه این همه دریا مگر میشود ؟؟!
از چشم خانه یی بتراود؟!
مکان، امکان تو را ندارد !
از قدمگاهت آفتاب، قد میکشد!
مشت زایرانت را اگر بگشایند دست کم بهشت را، در خویش دارد!
قرار ما حرم توست اقاجان ...
زیارت نامهات، ....
زیارت نامه نیست ... زبان عاشقیست!
نگاهت ... به غزالان غریب دل میدهد!
ای تدارک تقدیر !
از پای نگاهت ای کاش، هر گز برخیزم!
برایت بمیرم!
وقتی تو هستی مرگ کاری ندارد!
در روزگار قحطی مرد و عشق مهربانی نگاهت را که میبیند دست بردار نیست!
مگر میشود تو را اسیر دید؟!
کبوتران حرم، غم ندارند:
شیب تو نیز صعودی ست!
مرا نمیرسد با غریب نوازی تو، کنار بیایم!
دل که میگیرد...سراغ تو را میگیرد
بگذار هر چه میخواهند بگویند؛
قرار ما حرم توست! ....
از نگاه کردن به عقربه های دقیقه شمار ساعت که خسته شوی ، از بغض های فرو مانده در گلویت که خسته شوی ، از لبخندهای تلخ مصنوعی ات که خسته شوی ، از ترس های کودکانه همیشگی ات که خسته شوی ، از دلگیری های مُدامت که خسته شوی ، از چشم های دل نگرانت که خسته شوی ، از پاهای خسته در راه مانده ات که خسته شوی ، از ناصبوری هایت که خسته شوی ، از نارفیقانت که خسته شوی ، از هجوم نامهربانی های دنیا که خسته شوی ، از آرزوهای کالت که خسته شوی...
اصلاً از دنیا که "بریده" باشی ، ...
آن وقت دلت می خواهد بروی یک جایی مثل حرم ، بنشینی یک جای دنج توی صحن ؛ ...
زل بزنی به تک تک آدم هایی که نمی دانی چه روزگاری دارند، زل بزنی به کبوترهایی که گاهی دلت می خواهد جای آن ها باشی، زل بزنی به آسمان آرامِ حرم و کلی عشق، مهربانی و امید از آسمانش هدیه بگیری ...
نه ! ... اصلاً بگذار یک جور دیگر بگویم؛ ...
وقتی که یک جور غمی سراغت را می گیرد که فقط یک درمان دارد ، وقتی که دلتنگش می شوی ، وقتی که دلتنگت می شود، وقتی که هوای کمیل خواندن می کنی ، وقتی که هوای نفس کشیدن در هوایش را می کنی ، وقتی که دوست داری بروی به یک جایگاه امن ، به یک آرامش گاه آسمانی و بلند بلند بخوانی اش ؛ ...
بلندبلند بگویی "یاغیاث المستغیثین" ؛ ...
بلندبلند بگویی پشیمانم ، دل شکسته ام ، عذرخواهم ؛ بلند بلند بخوانی اش و گریه کنی ؛ بخوانی اش و سبک شوی.. آن وقت است که دوست داری بروی یک جایی مثل حرم ...
عشق نوشت :
حرمت را صفاست اقاجان ...
حلالم کنید ...
به یادتون خواهم بود...
1394/5/13
delaram
*** قرار ما , حرم توست ***
هر که درد ندارد نباید هم که بیاید! !!!
چشمانم، به من دروغ نمیگویند خودم دیدم:
خادمان حرم داشتند بیدردی را … نامردی را ...جارو میکردند!
هر چند ...
درد ما، هم، قابل نیست و گرنه دوری این همه به درازا نمیکشید!
نشانی کامل تو را آهو بچههایی که خاطرشان جمع بود به خاطرم سپردند؛
و من صاف پیچیدم به سمت چشمانت!
ای کاش میتوانستم چیزی بگویم تا رضا دهی! ...
رضای من، تویی!
دلها را، آب میکنی ؛ و گرنه این همه دریا مگر میشود ؟؟!
از چشم خانه یی بتراود؟!
مکان، امکان تو را ندارد !
از قدمگاهت آفتاب، قد میکشد!
مشت زایرانت را اگر بگشایند دست کم بهشت را، در خویش دارد!
قرار ما حرم توست اقاجان ...
زیارت نامهات، ....
زیارت نامه نیست ... زبان عاشقیست!
نگاهت ... به غزالان غریب دل میدهد!
ای تدارک تقدیر !
از پای نگاهت ای کاش، هر گز برخیزم!
برایت بمیرم!
وقتی تو هستی مرگ کاری ندارد!
در روزگار قحطی مرد و عشق مهربانی نگاهت را که میبیند دست بردار نیست!
مگر میشود تو را اسیر دید؟!
کبوتران حرم، غم ندارند:
شیب تو نیز صعودی ست!
مرا نمیرسد با غریب نوازی تو، کنار بیایم!
دل که میگیرد...سراغ تو را میگیرد
بگذار هر چه میخواهند بگویند؛
قرار ما حرم توست! ....
از نگاه کردن به عقربه های دقیقه شمار ساعت که خسته شوی ، از بغض های فرو مانده در گلویت که خسته شوی ، از لبخندهای تلخ مصنوعی ات که خسته شوی ، از ترس های کودکانه همیشگی ات که خسته شوی ، از دلگیری های مُدامت که خسته شوی ، از چشم های دل نگرانت که خسته شوی ، از پاهای خسته در راه مانده ات که خسته شوی ، از ناصبوری هایت که خسته شوی ، از نارفیقانت که خسته شوی ، از هجوم نامهربانی های دنیا که خسته شوی ، از آرزوهای کالت که خسته شوی...
اصلاً از دنیا که "بریده" باشی ، ...
آن وقت دلت می خواهد بروی یک جایی مثل حرم ، بنشینی یک جای دنج توی صحن ؛ ...
زل بزنی به تک تک آدم هایی که نمی دانی چه روزگاری دارند، زل بزنی به کبوترهایی که گاهی دلت می خواهد جای آن ها باشی، زل بزنی به آسمان آرامِ حرم و کلی عشق، مهربانی و امید از آسمانش هدیه بگیری ...
نه ! ... اصلاً بگذار یک جور دیگر بگویم؛ ...
وقتی که یک جور غمی سراغت را می گیرد که فقط یک درمان دارد ، وقتی که دلتنگش می شوی ، وقتی که دلتنگت می شود، وقتی که هوای کمیل خواندن می کنی ، وقتی که هوای نفس کشیدن در هوایش را می کنی ، وقتی که دوست داری بروی به یک جایگاه امن ، به یک آرامش گاه آسمانی و بلند بلند بخوانی اش ؛ ...
بلندبلند بگویی "یاغیاث المستغیثین" ؛ ...
بلندبلند بگویی پشیمانم ، دل شکسته ام ، عذرخواهم ؛ بلند بلند بخوانی اش و گریه کنی ؛ بخوانی اش و سبک شوی.. آن وقت است که دوست داری بروی یک جایی مثل حرم ...
عشق نوشت :
حرمت را صفاست اقاجان ...
حلالم کنید ...
به یادتون خواهم بود...
1394/5/13
delaram
۹.۷k
۱۳ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.