(یوری)
(یوری)
فیلیکس: خسته نباشی
یوری: کازی نمیکنم که
فیلیکس: کلی
یدفعه یکی صدام کرد
_ یوریی
یوری : بله
_ بیا این ویسگی هارو ببر برای میززه ۳۴
یوری: باشه
چرخو گرفتم ب سمت میز رفتم که با دیدن جونگکوک که طلبکارانه نگام میکنه تعجب کردم
نکنه باباشو کشتم اینطوری میکنه؟
بطری هارو گزاشتم رو میز
یوری: امر دیگه ایی ندارید؟.
بسمت میز دراز شدو بطری و باز کرد و ریخت داخل لیوان
کوک: به همه گفتی که دختری؟
یوری: ارع
کوک: بد نمیترسی که کسی اذیتت کنه
یوری: من دفاع شخصی بلدم..... کاری ندارید؟
کوک: نه
یوری: با جازه
رفتم و پشت صندق نشستم
واقعا چرا اینارو نیپرسه
اوییییییی دلمم
نکنه؟؟.......
وای الان نه
ب سمت سروییس دویدم که ب ی اکیپ پسر خوردم
قنداشون بلند بود
دستمو رو دلم فاشار دادم
یوری: ببخشید
خواستم رد بشم که یکیشون مانع شد
پسره: کجا ؟ معزرت خواهیت کمه یجور دیگه جبران کن
منظورشو فهمیدم ولی با سرعت از زیر دستش ب سرویس فرار کردم
(جونگکوک)
یهو یوری عین برق گرفته ها دوید که با دو سه قدم ب چند تا پسر خورد خواست بره که یوی مانش شد ولی بازم فرار کرد
پسرا به هم نگاه کردو با یه پوزخند ب سمت سرویس زنا رفتن
مغزم قاطی کرد
میخوان یوریو اذیت کنن؟
پا شدم و ب سمت سرویس رفتم
صدای جیغ یوری منو ب خودم اورد
پسره: عصبی نشو دختر خوب فقط یکم خوشمیگزرونیم
مگه که من مرده باشم
کوک: اینجا چخبره ؟ ( شیک و سرد و ریلکس
پسرا خندیدن و یکیشو بسمتم امد و دستشو رو شونم گزاشت
پسره: برو دخالتم نکن .....یالااااا
دستشو پس زدم و ب سمت یوری رفتم و دستمو دور کمرش حلقه کردم
کوک: ادیتت کردن
انقدر تو شک بود که فقط نگام میکرد
پسره: چیکاریش برو گمشووو
سرمو بطرفش چرخوندم
که
پسره رو ب بقیه گف: بزنیدش
برگشتم طرف یوری
کتمو دراوردم و ب سمتش گرفتم
کوگ: برام نگهش میداری؟
کتو ازم گرفت و بسمتشو چرخیدو استینای پیرهنمو دادم بالا
کوک: خب ؟
یکیشو خواست بزنتم که جاخالی دادم ی دونه کوبیدم تو دهنشون باهاشون درگیر شدم
تا وقتی که همشون اش و لاش شدن موهامو عقب دادم ب طرف یوری برگشتم
کتو گرفتم
و پوشیدم یقعه لباسمو مرتب کردم
کوک: بریم؟
سرشو ب معنی ن تکون داد
کوک: چرا؟؟
فیلیکس: خسته نباشی
یوری: کازی نمیکنم که
فیلیکس: کلی
یدفعه یکی صدام کرد
_ یوریی
یوری : بله
_ بیا این ویسگی هارو ببر برای میززه ۳۴
یوری: باشه
چرخو گرفتم ب سمت میز رفتم که با دیدن جونگکوک که طلبکارانه نگام میکنه تعجب کردم
نکنه باباشو کشتم اینطوری میکنه؟
بطری هارو گزاشتم رو میز
یوری: امر دیگه ایی ندارید؟.
بسمت میز دراز شدو بطری و باز کرد و ریخت داخل لیوان
کوک: به همه گفتی که دختری؟
یوری: ارع
کوک: بد نمیترسی که کسی اذیتت کنه
یوری: من دفاع شخصی بلدم..... کاری ندارید؟
کوک: نه
یوری: با جازه
رفتم و پشت صندق نشستم
واقعا چرا اینارو نیپرسه
اوییییییی دلمم
نکنه؟؟.......
وای الان نه
ب سمت سروییس دویدم که ب ی اکیپ پسر خوردم
قنداشون بلند بود
دستمو رو دلم فاشار دادم
یوری: ببخشید
خواستم رد بشم که یکیشون مانع شد
پسره: کجا ؟ معزرت خواهیت کمه یجور دیگه جبران کن
منظورشو فهمیدم ولی با سرعت از زیر دستش ب سرویس فرار کردم
(جونگکوک)
یهو یوری عین برق گرفته ها دوید که با دو سه قدم ب چند تا پسر خورد خواست بره که یوی مانش شد ولی بازم فرار کرد
پسرا به هم نگاه کردو با یه پوزخند ب سمت سرویس زنا رفتن
مغزم قاطی کرد
میخوان یوریو اذیت کنن؟
پا شدم و ب سمت سرویس رفتم
صدای جیغ یوری منو ب خودم اورد
پسره: عصبی نشو دختر خوب فقط یکم خوشمیگزرونیم
مگه که من مرده باشم
کوک: اینجا چخبره ؟ ( شیک و سرد و ریلکس
پسرا خندیدن و یکیشو بسمتم امد و دستشو رو شونم گزاشت
پسره: برو دخالتم نکن .....یالااااا
دستشو پس زدم و ب سمت یوری رفتم و دستمو دور کمرش حلقه کردم
کوک: ادیتت کردن
انقدر تو شک بود که فقط نگام میکرد
پسره: چیکاریش برو گمشووو
سرمو بطرفش چرخوندم
که
پسره رو ب بقیه گف: بزنیدش
برگشتم طرف یوری
کتمو دراوردم و ب سمتش گرفتم
کوگ: برام نگهش میداری؟
کتو ازم گرفت و بسمتشو چرخیدو استینای پیرهنمو دادم بالا
کوک: خب ؟
یکیشو خواست بزنتم که جاخالی دادم ی دونه کوبیدم تو دهنشون باهاشون درگیر شدم
تا وقتی که همشون اش و لاش شدن موهامو عقب دادم ب طرف یوری برگشتم
کتو گرفتم
و پوشیدم یقعه لباسمو مرتب کردم
کوک: بریم؟
سرشو ب معنی ن تکون داد
کوک: چرا؟؟
۷.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.