میراث اجباری پارت 2
به طعنه گفت: از بسكه همديگرو دوست داريم چشم. يه دفعه سرعت گرفت ماشين هاي پشت
سرمون كه از اين حركت غافلگير شده بودن عقب موندن با هيجان گفتم: ايول از صبح تا حاال يه
كار مثبت كردي
نگاه غضبناكي به من انداخت و هيچي نگفت
ساعت سه صبح بود كه به خونه رسيديم خونه اي كه قرار بود زندگي مشترك منوسامان از اونجا
شروع بشه
وارد كه شوديم يه آرامشي بهم دست داد بي سابقه
خميازه اي كشيدم و حولمو برداشتو وارد حموم شدم اول جلوي آينه به قول سپيده زلم زيمبال
موهامو باز كردم و رفتم زير دوش آب گرم
نيم ساعت اون تو موندم كه سامان زد به در حموم و گفت: سميرا مردي اگه خدا بخواد؟
داد زدم: به كوري چشم شما نه خير زندم سرحال تر از هميشه ودر حمومو باز كردم
نگاهي به سر تا پام كرد و گفت: همون...بادمجون بم آفت نداره
با نيش باز گفتم: اينم قديمي شده تو رو خدا دوتا تيكه جديد از دوست دخترات ياد بگير
مثال ميخواست حرص منو در بياره گفت: همينارو هم دوست دخترام يادم دادن
با بي خيالي گفتم: عجب دوست دختراي املي
خواست چيزي بگه كه بيرونو نشونش دادم و گفتم: برو بيرون ميخوام لباس بپوشم
گفت: واسه چي؟ زنمي حالله
اداشو در آوردمو گفتم: زنمي حالله ....بي خود... بيرون
رفت بيرون كه لباس خوابمو پوشيدم يك بلوز آستين بلند و شلوار گشاد كه عكس خرس داره
زنگولك رو هم گرفتم بغلم و روش شيشه عطرمو خالي كردم كه در زد با خودم گفتم: ) چه با.......
سرمون كه از اين حركت غافلگير شده بودن عقب موندن با هيجان گفتم: ايول از صبح تا حاال يه
كار مثبت كردي
نگاه غضبناكي به من انداخت و هيچي نگفت
ساعت سه صبح بود كه به خونه رسيديم خونه اي كه قرار بود زندگي مشترك منوسامان از اونجا
شروع بشه
وارد كه شوديم يه آرامشي بهم دست داد بي سابقه
خميازه اي كشيدم و حولمو برداشتو وارد حموم شدم اول جلوي آينه به قول سپيده زلم زيمبال
موهامو باز كردم و رفتم زير دوش آب گرم
نيم ساعت اون تو موندم كه سامان زد به در حموم و گفت: سميرا مردي اگه خدا بخواد؟
داد زدم: به كوري چشم شما نه خير زندم سرحال تر از هميشه ودر حمومو باز كردم
نگاهي به سر تا پام كرد و گفت: همون...بادمجون بم آفت نداره
با نيش باز گفتم: اينم قديمي شده تو رو خدا دوتا تيكه جديد از دوست دخترات ياد بگير
مثال ميخواست حرص منو در بياره گفت: همينارو هم دوست دخترام يادم دادن
با بي خيالي گفتم: عجب دوست دختراي املي
خواست چيزي بگه كه بيرونو نشونش دادم و گفتم: برو بيرون ميخوام لباس بپوشم
گفت: واسه چي؟ زنمي حالله
اداشو در آوردمو گفتم: زنمي حالله ....بي خود... بيرون
رفت بيرون كه لباس خوابمو پوشيدم يك بلوز آستين بلند و شلوار گشاد كه عكس خرس داره
زنگولك رو هم گرفتم بغلم و روش شيشه عطرمو خالي كردم كه در زد با خودم گفتم: ) چه با.......
۱.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.