نیش شیرین part4
+آاااااااههههههه
فریادی از درد کشید و من سریع دستمال رو گذاشتم روی زخمش....
به جونگکوک که از حال رفته بود و صورتش خیس از عرق بود نگاه کردم.
_ چه بلایی سرت اومده؟
موهاش رو نوازش کردم و برگهای لای موهاش رو در آوردم.
به دستمال نگاه کردم. خواستم دستمال رو عوض کنم که دیدم زخمش داره خوب میشه...
لبخندی زدم و عرق روی صورتش رو پاک کردم.
متوجه شدم داره زیر چشمهاش گود میشه. آروم صداش کردم:" جونگ...کوک حالت خوبه؟!"
به لبهای خشک و ترک خوردش نگاه کردم. آره اون اتحیاج داشت الان....
_ الان نباید بمیری! نه تا وقتی که بفهمم مامانم به تو چه ربطی داره!
سرش رو بلند کردم و به گردنم نزدیک کردم...
_ زود باش. خونم رو بخور. معطل چی هستی؟
جونگکوک چنگی به شونم زد و دندونهاش رو داخل گردنم فرو کرد!
دستام رو دور کمرش حلقه کردم تا تعادلم رو حفظ کنم...
_ اینم از تنبیهت برای اینکه پا تو اتاقم گذاشتی! جونگکوک گفت!
تلخندی زدم و در حالی که سردم شده بود فشار دستامو دور جونگکوک بیشتر کردم تا احساس گرما کنم...
♡♡♡♡♡♡
نظر یادتون نره کیوتیا💙
فریادی از درد کشید و من سریع دستمال رو گذاشتم روی زخمش....
به جونگکوک که از حال رفته بود و صورتش خیس از عرق بود نگاه کردم.
_ چه بلایی سرت اومده؟
موهاش رو نوازش کردم و برگهای لای موهاش رو در آوردم.
به دستمال نگاه کردم. خواستم دستمال رو عوض کنم که دیدم زخمش داره خوب میشه...
لبخندی زدم و عرق روی صورتش رو پاک کردم.
متوجه شدم داره زیر چشمهاش گود میشه. آروم صداش کردم:" جونگ...کوک حالت خوبه؟!"
به لبهای خشک و ترک خوردش نگاه کردم. آره اون اتحیاج داشت الان....
_ الان نباید بمیری! نه تا وقتی که بفهمم مامانم به تو چه ربطی داره!
سرش رو بلند کردم و به گردنم نزدیک کردم...
_ زود باش. خونم رو بخور. معطل چی هستی؟
جونگکوک چنگی به شونم زد و دندونهاش رو داخل گردنم فرو کرد!
دستام رو دور کمرش حلقه کردم تا تعادلم رو حفظ کنم...
_ اینم از تنبیهت برای اینکه پا تو اتاقم گذاشتی! جونگکوک گفت!
تلخندی زدم و در حالی که سردم شده بود فشار دستامو دور جونگکوک بیشتر کردم تا احساس گرما کنم...
♡♡♡♡♡♡
نظر یادتون نره کیوتیا💙
۳.۸k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.