چند پارتی پارت آخر
چند پارتی پارت آخر
ات
دست کوک رو گرفتم قبل از اینکه سوهو از ماشین پیاده شه دوییدیم سمت جنگل،لابلای بوته ها با سرعت میرفتیم به خاطر کفش پاشنه بلندم نمیتونستم درست بدواَم پس کفشامو در اووردمو دوباره حرکت کردیم،از پشت سرم صدای تیر تفنگ رو میشنیدم کسی که این موقع شب اینجا نبود پس این صدا فقط مطلق به یه نفر بود سوهو
اون رسما دیونه شده بود،کوک دستمو کشید منو برد پشت یه سنگ بزرگ با هم قایم شدیم
صدای پاهای سوهو رو میشنیدم که هر لحظه بهمون نزدیک تر میشد
سوهو.عشقم ات؟کجایی؟هر جا قایم شدی بیا بیرون باور کن باهات کاری ندارم
سوهو یه تیر هوایی زد میخاستم جیغ بزنم که کوک سریع دستاشو گذاشت روی صورتم
سوهو هر لحظه داشت نزدیک تر میشد،رسید به سنگو مارو دید
سوهو.هه لیلیو مجنون چه خوب بلدن فرار کنن
سوهو دستاشو به سمتم دراز کرد
سوهو.با پاهای خودت بیا بریم ات،نزار بیشتر از این عصبی شم
با چشای اشکی بازوی کوک رو گرفتم
ات.سوهو،خواهش میکنم بزار منو کوک با هم باشیم،اخه به چه زبونی بهت بگم من دوست ندارم(گریه)
سوهو.باشهه،اما خودت خواستی
سوهو تفنگو سمت کوک نشونه گرفت خواستم چیزی بگم که صدای تفنگ بلند شد قبل از اینکه تیر به کوک بخوره خودمو پرت کردم جلوی کوک و....
کوک
همه چیز خیلی یهویی بود،نفهمیدم کی ات اومد جلوی من،اتم مثل یه گل پرپر شده افتاد جلوی پام
با چشمای اشکی نگاش کردمو سریع بغلش کردم
کوک.ات،ات عشقم تروخودا چشماتو نبند خب الان زنگ میزنم به اورژانس (گریه)
خواستم گوشی رو از جیبم در بیارم که ات دستاشو گذاشت رو دستام
ات.ک کوک؟
کوک.جانم؟(بغض)
ات.ا اینو..بدون..که....من همیشه.....عاشقت میمونم
دستای ات از روی دستم افتاد باور کردنش خیلی برام سخت بود
کوک.ات؟ات خواهش میکنم چشماتو باز کن،اتتتتتت
راوی
یک سال از رفتن ات گذشته بود دیگه هیچی مثل سابق نبود،بعد از رفتن ات مامان ات سکته کردو فلج شد،باباش هیچوقت نتونست مرگ دختر یکیدونش رو باور کنه،سوهو به دستور دادگاه به حبس ابد محکوم شد اما بد تر از همه ی اینا حال کوک بود،بعد از رفتن عشقش دیگه نتونست اون آدم سابق بشه اون خودشو مقصر تمام مشکلات میدونست،بع گفته ی خودش اگه اون قراردادو قبول نمیکرد هیچ کدوم از این اتفاقات نمیوفتاد
کوک
تیغو توی دستام فرو کردم،سرمو روی قبر ات گذاشتمو چشمامو بستم،شاید اینطوری بتونم بازم ببینمش:)
پایان
هعیی،فحش آزاده....
ات
دست کوک رو گرفتم قبل از اینکه سوهو از ماشین پیاده شه دوییدیم سمت جنگل،لابلای بوته ها با سرعت میرفتیم به خاطر کفش پاشنه بلندم نمیتونستم درست بدواَم پس کفشامو در اووردمو دوباره حرکت کردیم،از پشت سرم صدای تیر تفنگ رو میشنیدم کسی که این موقع شب اینجا نبود پس این صدا فقط مطلق به یه نفر بود سوهو
اون رسما دیونه شده بود،کوک دستمو کشید منو برد پشت یه سنگ بزرگ با هم قایم شدیم
صدای پاهای سوهو رو میشنیدم که هر لحظه بهمون نزدیک تر میشد
سوهو.عشقم ات؟کجایی؟هر جا قایم شدی بیا بیرون باور کن باهات کاری ندارم
سوهو یه تیر هوایی زد میخاستم جیغ بزنم که کوک سریع دستاشو گذاشت روی صورتم
سوهو هر لحظه داشت نزدیک تر میشد،رسید به سنگو مارو دید
سوهو.هه لیلیو مجنون چه خوب بلدن فرار کنن
سوهو دستاشو به سمتم دراز کرد
سوهو.با پاهای خودت بیا بریم ات،نزار بیشتر از این عصبی شم
با چشای اشکی بازوی کوک رو گرفتم
ات.سوهو،خواهش میکنم بزار منو کوک با هم باشیم،اخه به چه زبونی بهت بگم من دوست ندارم(گریه)
سوهو.باشهه،اما خودت خواستی
سوهو تفنگو سمت کوک نشونه گرفت خواستم چیزی بگم که صدای تفنگ بلند شد قبل از اینکه تیر به کوک بخوره خودمو پرت کردم جلوی کوک و....
کوک
همه چیز خیلی یهویی بود،نفهمیدم کی ات اومد جلوی من،اتم مثل یه گل پرپر شده افتاد جلوی پام
با چشمای اشکی نگاش کردمو سریع بغلش کردم
کوک.ات،ات عشقم تروخودا چشماتو نبند خب الان زنگ میزنم به اورژانس (گریه)
خواستم گوشی رو از جیبم در بیارم که ات دستاشو گذاشت رو دستام
ات.ک کوک؟
کوک.جانم؟(بغض)
ات.ا اینو..بدون..که....من همیشه.....عاشقت میمونم
دستای ات از روی دستم افتاد باور کردنش خیلی برام سخت بود
کوک.ات؟ات خواهش میکنم چشماتو باز کن،اتتتتتت
راوی
یک سال از رفتن ات گذشته بود دیگه هیچی مثل سابق نبود،بعد از رفتن ات مامان ات سکته کردو فلج شد،باباش هیچوقت نتونست مرگ دختر یکیدونش رو باور کنه،سوهو به دستور دادگاه به حبس ابد محکوم شد اما بد تر از همه ی اینا حال کوک بود،بعد از رفتن عشقش دیگه نتونست اون آدم سابق بشه اون خودشو مقصر تمام مشکلات میدونست،بع گفته ی خودش اگه اون قراردادو قبول نمیکرد هیچ کدوم از این اتفاقات نمیوفتاد
کوک
تیغو توی دستام فرو کردم،سرمو روی قبر ات گذاشتمو چشمامو بستم،شاید اینطوری بتونم بازم ببینمش:)
پایان
هعیی،فحش آزاده....
۱۷.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.