سناریو - در خواستی - 2/2
وقتی رگ دستت رو با تیغ میزنی و اونا عصبانی میشن - پارت 2/2
* مکنه لاین *
جیمین : می برتت بیمارستان و الآن تو ماشین تو راه برگشت به خونه اید
جیمین : با خودت چی فکر کردی ؟! میدونی اگه دیر تر میرسیدم الآن خودمم زنده نبودم ؟! ... اصن می دونی با این کارت چه بلایی سر من آوردی ؟! * عصبانی *
ات : ببخشید ... موچی من فشار کاری زیادی روم بود ... من دیگه نمی تونستم ... متاسفم* با گریه *
جیمین : حالا گریه نکن ... ولی قول بده دیگه بلایی سر خودت نیاری ... اکی ؟
ات : اکی ..:)
تهیونگ : میاد تو اتاق که تو رو تو اون وضع میبینه ولی زخمت عمیق نیست ... زود میاد پیشت و دستت رو میگیره و با داد و گریه میگه
تهیونگ : این چیه ؟! چرا با خودت اینکار رو کردی ها ؟!
تند تند میره جعبه ی کمک های اولیه رو میاره و دستت رو پانسمان میکنه ...
تهیونگ : خیلی منو ترسوندی... نمیدونی اگه عمیق تر میزدی چی میشد ... اون طوری منم از پنجره خودم رو پرت می کردم پایین ... اوف ... قول بده دیگه اینکار رو نکنی خب ؟!
ات سریع تهیونگ رو بغل میکنه
ات : چشم ته ته ... ببخشید
تهیونگ هم ات رو تو بغلش فشار میده
جونگ کوک : میاد تو اتاقت
کوک : ات شیر موز می خوا ...
سریع میاد و میبرتت بیمارستان ... وقتی که تو راه خونه این حسابی گریه میکنه و از دستت ناراحته که چرا اینکار رو کردی
جونگ کوک : تو به فکر خرگوشه نیستی ؟ ... نمیدونی اگه تنهام بزاری من نابود میشم ؟ * با بغضی آخر به گریه ختم می شه *
سریع بغلش می کنی ( نکته : تو خونه رو مبل نشستین )
ات : ببخشید بانی ... قول میدم دیگه اینکار رو نکنی ... فقط دیگه گریه نکن ... بیا بریم برات شیر موز درست کنم
جونگ کوک : ایول ... شیر موز دارم میامممم
سریع میدوه تو آشپز خونه و از تو یخچال موز و شیر بر میداره و تو براش شیر موز درست می کنی
___________
خب ... اینم از این ... ❤🍓
* مکنه لاین *
جیمین : می برتت بیمارستان و الآن تو ماشین تو راه برگشت به خونه اید
جیمین : با خودت چی فکر کردی ؟! میدونی اگه دیر تر میرسیدم الآن خودمم زنده نبودم ؟! ... اصن می دونی با این کارت چه بلایی سر من آوردی ؟! * عصبانی *
ات : ببخشید ... موچی من فشار کاری زیادی روم بود ... من دیگه نمی تونستم ... متاسفم* با گریه *
جیمین : حالا گریه نکن ... ولی قول بده دیگه بلایی سر خودت نیاری ... اکی ؟
ات : اکی ..:)
تهیونگ : میاد تو اتاق که تو رو تو اون وضع میبینه ولی زخمت عمیق نیست ... زود میاد پیشت و دستت رو میگیره و با داد و گریه میگه
تهیونگ : این چیه ؟! چرا با خودت اینکار رو کردی ها ؟!
تند تند میره جعبه ی کمک های اولیه رو میاره و دستت رو پانسمان میکنه ...
تهیونگ : خیلی منو ترسوندی... نمیدونی اگه عمیق تر میزدی چی میشد ... اون طوری منم از پنجره خودم رو پرت می کردم پایین ... اوف ... قول بده دیگه اینکار رو نکنی خب ؟!
ات سریع تهیونگ رو بغل میکنه
ات : چشم ته ته ... ببخشید
تهیونگ هم ات رو تو بغلش فشار میده
جونگ کوک : میاد تو اتاقت
کوک : ات شیر موز می خوا ...
سریع میاد و میبرتت بیمارستان ... وقتی که تو راه خونه این حسابی گریه میکنه و از دستت ناراحته که چرا اینکار رو کردی
جونگ کوک : تو به فکر خرگوشه نیستی ؟ ... نمیدونی اگه تنهام بزاری من نابود میشم ؟ * با بغضی آخر به گریه ختم می شه *
سریع بغلش می کنی ( نکته : تو خونه رو مبل نشستین )
ات : ببخشید بانی ... قول میدم دیگه اینکار رو نکنی ... فقط دیگه گریه نکن ... بیا بریم برات شیر موز درست کنم
جونگ کوک : ایول ... شیر موز دارم میامممم
سریع میدوه تو آشپز خونه و از تو یخچال موز و شیر بر میداره و تو براش شیر موز درست می کنی
___________
خب ... اینم از این ... ❤🍓
۱۵.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.