قلب سیاه
قلب سیاه
P25
( میرن از خونه ی تهیونگ بیرون)
ات: میگم چیزه چطوری بلا؟
جونگ کوک: ( چشم غره پلنگی میره)
ات: فهمیدم * خفه میشه*
( میرسن خونه )
ات : واییییییییییی آقای لیییی( تو اون چند روزه که خونه جونگ کوک بود باهاش آشنا میشه )
ویو ات:
واییی آقای لی خیلی خوبه مثله پدرم میمونه
آقای لی: واییی دخترم چطوری ... میدونستی یکی خیلی نگرانت شده بود ؟
( جونگ کوک از پشت نمایش اجرا میکنه که نگو)
ات: کی؟؟؟ ( ات خر تشریف دارن)
آقای لی : اولش ج داره
ات: جون... فهمیدممممممم جونگ کوک ...چییی؟؟؟؟
* به جونگ کوک نگاه میکنه
جونگ کوک : * درحال رفتن به کوچه ی علی چپ
P25
( میرن از خونه ی تهیونگ بیرون)
ات: میگم چیزه چطوری بلا؟
جونگ کوک: ( چشم غره پلنگی میره)
ات: فهمیدم * خفه میشه*
( میرسن خونه )
ات : واییییییییییی آقای لیییی( تو اون چند روزه که خونه جونگ کوک بود باهاش آشنا میشه )
ویو ات:
واییی آقای لی خیلی خوبه مثله پدرم میمونه
آقای لی: واییی دخترم چطوری ... میدونستی یکی خیلی نگرانت شده بود ؟
( جونگ کوک از پشت نمایش اجرا میکنه که نگو)
ات: کی؟؟؟ ( ات خر تشریف دارن)
آقای لی : اولش ج داره
ات: جون... فهمیدممممممم جونگ کوک ...چییی؟؟؟؟
* به جونگ کوک نگاه میکنه
جونگ کوک : * درحال رفتن به کوچه ی علی چپ
۴.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.