سناریو
سلام.
امیدوارم خوشتون بیاد.🙃🙂
کارکتر:چویا،گوجو،کنجی
شما:هیما
موضوع:اگه باهاشون قهر کنید.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
چویا:🍷
شب وقتی اومد خونه با یه شاخه گل قرمز و یه هدیه کوچیک از دلت درآورد.
چویا:راستش..من بابت دیشب..یکم زیاده روی کردم..نباید سرت داد میزدم...متاسفم.
شما هم که دیدین انگار واقعا ناراحته باهاش آشتی کردین.
گوجو:🍰
اولش براش مهم نیست چون فکر میکنه خودت میای پیششو باهاش آشتی میکنی.
ولی اینکارو نکردی پس فکر کرد خودش باید ازت معذرت خواهی کنه.
برات یه جعبه شیرینی میگیره و میاد خونه.
کلی باهاتون شوخی میکنه و میخندونتتون تا باهاش آشتی میکنید.
گوجو:دیدی نمیتونی در برابر جذابیت من مقاومت کنی؟
کنجی:🐄🥛🧑🌾
اصلا نمیدونه براچی باهاش قهر کردی.
میره از باغش میوه هایی که دوست داری رو میچینه و برات میاره.
لبخند همیشگیشو میزنه:ببخشید اگه از دستم ناراحت شدی.
شما که دربرابر اینهمه مهربونش نمیتونستید مقاومت کنید قبول کردین.
خیلی خوشحال شدو محکم بغلتون کرد.
امیدوارم خوشتون بیاد.🙃🙂
کارکتر:چویا،گوجو،کنجی
شما:هیما
موضوع:اگه باهاشون قهر کنید.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
چویا:🍷
شب وقتی اومد خونه با یه شاخه گل قرمز و یه هدیه کوچیک از دلت درآورد.
چویا:راستش..من بابت دیشب..یکم زیاده روی کردم..نباید سرت داد میزدم...متاسفم.
شما هم که دیدین انگار واقعا ناراحته باهاش آشتی کردین.
گوجو:🍰
اولش براش مهم نیست چون فکر میکنه خودت میای پیششو باهاش آشتی میکنی.
ولی اینکارو نکردی پس فکر کرد خودش باید ازت معذرت خواهی کنه.
برات یه جعبه شیرینی میگیره و میاد خونه.
کلی باهاتون شوخی میکنه و میخندونتتون تا باهاش آشتی میکنید.
گوجو:دیدی نمیتونی در برابر جذابیت من مقاومت کنی؟
کنجی:🐄🥛🧑🌾
اصلا نمیدونه براچی باهاش قهر کردی.
میره از باغش میوه هایی که دوست داری رو میچینه و برات میاره.
لبخند همیشگیشو میزنه:ببخشید اگه از دستم ناراحت شدی.
شما که دربرابر اینهمه مهربونش نمیتونستید مقاومت کنید قبول کردین.
خیلی خوشحال شدو محکم بغلتون کرد.
۲.۹k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.