فیک یونگی
فیک یونگی
Friend or enemyiend
Ⓟ³
یهو به یکی خوردم برگشت و قیافشو دیدم...
همون پسری بود که امروز دیده بودمش.. همونی که رو صورتش لکه های خون بود خونه منو از کجا بلده(مثلا الان ات اونو جلو در خونش دیده)
-:این..اینجا چیکار..می..میکنی؟؟
+:چیه اجازه ندارم اینجا باشم؟
-:آ..آخه اینجا..خونه منه
+:خبب از این به بعد نیست
-:چ..چی؟
یهو دیدم پسره از جیبش یه دستمال دراورد و گذاشت جلوی دهنم بعد از چن لحظه بیهوش شدم و دیگه چیزی ندیدم..
وقتی بیدار شدم دیدم بازم توی همون خونم روی همون تخت ولی چرا؟ چرا من اینجا بودم؟
همین طور که توی فکر بودم که یهو..
+:چیه داری فک میکنی که دیشب چیشد؟نگران نباش هیچ اتفاقی بین منو تو نیوفتاده البته فعلا درمورد بعدا هیچ تضمینی وجود نداره گز اینکه تو مال منی
-:چ..چی
+:چرا همش من من میکنی ازم میترسی؟
ات چیزی نگفت پسر بلند شد که بره ولی قبل رفتن..
+:راستی اسم من یونگی اسم تو؟
-:ا..ا.ت
پسره چیزی نگفتو رفت
ینی چی من مال اونم..؟براچی دیشب منو بیهوش کرد؟واقعا دیشب اتفاقی بین ما نیوفتاد؟(چقد سوال میپرسی از خداتم باشه😔🤌)
با خودم ایندفه که قرار بود باهاش حرف بزنم همه اینارو ازش میپرسم ولی نباید من من کنم و لکنت بگیرم
سریع بلند شدم رفتم پایین دیدم روی یه میز کلی غذا های مختلف بود و یه آجوما که بنظر مهربون میومد کنارش وایساده بود بهم گفت
*:خانم بفرمایین بشینید صبحانه بخورید
-:خا..خانم؟
+:درست شنیدی از امروز تو خانم این خونه ای و دوست دختر من یعنی مین یونگی....
شرط پارت بعد:
۹لایک ۴کامنت
فالو:فالو:)🍫
Friend or enemyiend
Ⓟ³
یهو به یکی خوردم برگشت و قیافشو دیدم...
همون پسری بود که امروز دیده بودمش.. همونی که رو صورتش لکه های خون بود خونه منو از کجا بلده(مثلا الان ات اونو جلو در خونش دیده)
-:این..اینجا چیکار..می..میکنی؟؟
+:چیه اجازه ندارم اینجا باشم؟
-:آ..آخه اینجا..خونه منه
+:خبب از این به بعد نیست
-:چ..چی؟
یهو دیدم پسره از جیبش یه دستمال دراورد و گذاشت جلوی دهنم بعد از چن لحظه بیهوش شدم و دیگه چیزی ندیدم..
وقتی بیدار شدم دیدم بازم توی همون خونم روی همون تخت ولی چرا؟ چرا من اینجا بودم؟
همین طور که توی فکر بودم که یهو..
+:چیه داری فک میکنی که دیشب چیشد؟نگران نباش هیچ اتفاقی بین منو تو نیوفتاده البته فعلا درمورد بعدا هیچ تضمینی وجود نداره گز اینکه تو مال منی
-:چ..چی
+:چرا همش من من میکنی ازم میترسی؟
ات چیزی نگفت پسر بلند شد که بره ولی قبل رفتن..
+:راستی اسم من یونگی اسم تو؟
-:ا..ا.ت
پسره چیزی نگفتو رفت
ینی چی من مال اونم..؟براچی دیشب منو بیهوش کرد؟واقعا دیشب اتفاقی بین ما نیوفتاد؟(چقد سوال میپرسی از خداتم باشه😔🤌)
با خودم ایندفه که قرار بود باهاش حرف بزنم همه اینارو ازش میپرسم ولی نباید من من کنم و لکنت بگیرم
سریع بلند شدم رفتم پایین دیدم روی یه میز کلی غذا های مختلف بود و یه آجوما که بنظر مهربون میومد کنارش وایساده بود بهم گفت
*:خانم بفرمایین بشینید صبحانه بخورید
-:خا..خانم؟
+:درست شنیدی از امروز تو خانم این خونه ای و دوست دختر من یعنی مین یونگی....
شرط پارت بعد:
۹لایک ۴کامنت
فالو:فالو:)🍫
۱۸.۱k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.