ب وقت دلتنگی..
#ب وقت دلتنگی..
وقتایی که ناخواسته غرق رویا و خیال میشم....
رویای بچگی رویای صادقانه دلم..
که حسرتش تا ابد موند به دلم..
اون حس ناب واقعی که توی گذشتم در گذشت...
اون رویای که توی دلم برای دلم همیشه تجسم میکردم
و هاله ای که همیشه روی صورتش بود و من اجازه نداشتم آرامش چشماشو حس کنم.....
درست شبیه کسی که توی یه شب مهتابی ایستاده و دورشو هاله ای از مه گرفته..
و همیشه بدون خاطره ای از صورت بدور از چشم های که بخواد بمونه توی دلم آرامش نگاهش..
دور ترین نزدیک من..
غریب ترین آشنای دلم..
رویای شیرین دلم.............
من کجا باران کجا..
باران کجا و راه بی پایان کجا..
آه.......
این دل دل زدن
تا منزل جانان کجا..
هر چه کویت دور تر
دل تنگ تر
مشتاق تر...
و در یک لحظه برق آسا
این جمله از ذهن خستم عبور میکنه..
شاید خدا نخواست..
به یک باره قلبم درد میگیره و اشک همان مهمان ناخوانده همیشگی صورت سرد و یخ زدمو گرم میکنه..
و من برای تسکین درد قلبم..
برای هزار چندمین بار به خودم به صورت سرد و بی روح و قلبی که یکی درمیون میزنه سیلی میزنم......
و فقط خدا میدونه که چه دردی داره اون سیلی که خودت به خودت میزنی.....
و توی همون لحظه برق آسا توی دلم جای کلمه شاید خدا نخواست..
کلمه تو لیاقت نداشتی میگیره....
بعد ذهن خسته شروع میکنه به تکرار حرف های تکراری که من همشو از برم..
مگه میشه.....
خدای جــــــــــــان..
برا قلب «.......»
آرامش نخواسته باشه....
و من ناخواسته این جمله رو برای هزار چندمین بار زیر لب تکرار میکنم و آروم اشک میریزم......
خدای جــــــــــــان..
قلبم درد میکنه از سیلی های پی در پی که میخوره از
من......
پس بگیر از من قلبی که دادی به من....
من امانت دار خوبی نبودم.......
#رویای خیالی دلم..
#تنهـــــــــایی..
🖤
وقتایی که ناخواسته غرق رویا و خیال میشم....
رویای بچگی رویای صادقانه دلم..
که حسرتش تا ابد موند به دلم..
اون حس ناب واقعی که توی گذشتم در گذشت...
اون رویای که توی دلم برای دلم همیشه تجسم میکردم
و هاله ای که همیشه روی صورتش بود و من اجازه نداشتم آرامش چشماشو حس کنم.....
درست شبیه کسی که توی یه شب مهتابی ایستاده و دورشو هاله ای از مه گرفته..
و همیشه بدون خاطره ای از صورت بدور از چشم های که بخواد بمونه توی دلم آرامش نگاهش..
دور ترین نزدیک من..
غریب ترین آشنای دلم..
رویای شیرین دلم.............
من کجا باران کجا..
باران کجا و راه بی پایان کجا..
آه.......
این دل دل زدن
تا منزل جانان کجا..
هر چه کویت دور تر
دل تنگ تر
مشتاق تر...
و در یک لحظه برق آسا
این جمله از ذهن خستم عبور میکنه..
شاید خدا نخواست..
به یک باره قلبم درد میگیره و اشک همان مهمان ناخوانده همیشگی صورت سرد و یخ زدمو گرم میکنه..
و من برای تسکین درد قلبم..
برای هزار چندمین بار به خودم به صورت سرد و بی روح و قلبی که یکی درمیون میزنه سیلی میزنم......
و فقط خدا میدونه که چه دردی داره اون سیلی که خودت به خودت میزنی.....
و توی همون لحظه برق آسا توی دلم جای کلمه شاید خدا نخواست..
کلمه تو لیاقت نداشتی میگیره....
بعد ذهن خسته شروع میکنه به تکرار حرف های تکراری که من همشو از برم..
مگه میشه.....
خدای جــــــــــــان..
برا قلب «.......»
آرامش نخواسته باشه....
و من ناخواسته این جمله رو برای هزار چندمین بار زیر لب تکرار میکنم و آروم اشک میریزم......
خدای جــــــــــــان..
قلبم درد میکنه از سیلی های پی در پی که میخوره از
من......
پس بگیر از من قلبی که دادی به من....
من امانت دار خوبی نبودم.......
#رویای خیالی دلم..
#تنهـــــــــایی..
🖤
۶.۳k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲