ک روز دلت چنان هوای دستانم را خواهد کرد که چشمانت را ببند
ک روز دلت چنان هوای دستانم را خواهد کرد که چشمانت را ببندی و خالی از هر فکر دیگری ... زیر آوازی بزنی که هیچگاه فرصت نشد با هم بخوانیمش ......
یک روز به هر دلیلی اشک از چشمانت جاری خواهد شد ... و دستی برای پاک کردنش از دستانت سبقت نخواهد گرفت ......
آن روز است که دلتنگم می شوی ... چیزی نیست ... چشمانت را ببند و بخواب ... تو عادت داری ... زود فراموش خواهی کرد ...!!! ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ ... ﺍﻣﺎ ... ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺸﯽ ﺩﺍﺭﻡ ... ﻫﺮ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ ... ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ... ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻋﺸﻘﺖ ... ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ ... ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ... ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ... ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻪ دل بخندد .......
یک روز به هر دلیلی اشک از چشمانت جاری خواهد شد ... و دستی برای پاک کردنش از دستانت سبقت نخواهد گرفت ......
آن روز است که دلتنگم می شوی ... چیزی نیست ... چشمانت را ببند و بخواب ... تو عادت داری ... زود فراموش خواهی کرد ...!!! ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ ... ﺍﻣﺎ ... ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺸﯽ ﺩﺍﺭﻡ ... ﻫﺮ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ ... ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ... ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻋﺸﻘﺖ ... ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ ... ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ... ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ... ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻪ دل بخندد .......
۳۶۸
۱۶ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.