تک پارتی چان :)
وقتی میرید عروسی 🍄
کت و شلوار یاسیتو پوشیدی. دوست نداشتی لباس مجلسی بپوشی. در حال انداختن گوشواره های گلت بودی که چان با پیراهن مردونه و شلوار جذب مشکی وارد شد. کنارت ایستاد و گفت:حاضری عزیزم؟
با سرت تایید کردی و گفتی :تو برو ماشینو آماده کن من الان میام.
چان بوسه ای به سرت زد و گفت : باشه عزیزم.
و از خونه خارج شد تا ماشین رو روشن کنه. تو هم بعد از چند دقیقه از جات بلند شدی و کیفتو برداشتی و کفش هاتو و پوشیدی و راهی پارکینگ شدی و سوار ماشین شدی و چان شروع به رانندگی کرد. در حین راه چیز خاصی نگفتین و به آهنگ ملایم ماشین که با قطرات باران روی شیشه حس خوبی بهتون می داد گوش دادین تا به تالار رسیدین.
وارد تالار شدین و روی مبل های اطراف سالن نشستین. گارسون براتون نوشیدنی آورد. در حال نوشیدن بودین که چان گفت: نظرت در مورد مراسم چیه؟
کمی مکث کردی و گفتی : خوبه.
چان از جاش بلند شد و گفت: میرم به دوستم سر بزنم. مراقب باش. زود بر می گردم باشه؟
گفتی: مراقبم برو.
و رفت.
چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که مردی نا آشنا کنارت روی مبل نشست. کمی ازش فاصله گرفتی که اون هم دوباره بهت چسبید. گفتی:میشه ازم فاصله بگیرید؟
که مرد دستشو روی شونت می اندازه و میگه : بیا با هم دوست بشیم عزیزم.
خواستی دستشو پس بزنی که لباشو نزدیک گوشت آورد و گفت: خیلی خوش اندامی عزیزم.
همون لحظه مرد با سیلی که به صورتش خورد ازت فاصله گرفت و با دیدن فرد مقابل گفت: من باید برم عزیزم و خواست بره که چان یقه ی مرد و گرفت و گفت: اگه یه بار دیگه به ا/ت نزدیک بشی دستاتو می شکنم. فهمیدی؟!
مرد با سر تایید کرد و به سرعت اونجا رو ترک کرد.
چان با نگرانی به سمتت اومد و شونه تو لمس کرد و گفت: ببینم اذیتت کرد؟ چیزی بهت گفت؟
گفتی : نگران نباش چان من خوبم.
گفت: نباید تنهات می زاشتم. متاسفم. می خوای بریم؟
گفتی: نه من می خوام خوش بگذرونم هنوز کلی از عروسی مونده.
اونم لبخندی زد و کنارت نشست و گفت: باشه عزیزم. منم تا آخر مراسم کنارت می مونم. بیا خوش بگذرونیم
کت و شلوار یاسیتو پوشیدی. دوست نداشتی لباس مجلسی بپوشی. در حال انداختن گوشواره های گلت بودی که چان با پیراهن مردونه و شلوار جذب مشکی وارد شد. کنارت ایستاد و گفت:حاضری عزیزم؟
با سرت تایید کردی و گفتی :تو برو ماشینو آماده کن من الان میام.
چان بوسه ای به سرت زد و گفت : باشه عزیزم.
و از خونه خارج شد تا ماشین رو روشن کنه. تو هم بعد از چند دقیقه از جات بلند شدی و کیفتو برداشتی و کفش هاتو و پوشیدی و راهی پارکینگ شدی و سوار ماشین شدی و چان شروع به رانندگی کرد. در حین راه چیز خاصی نگفتین و به آهنگ ملایم ماشین که با قطرات باران روی شیشه حس خوبی بهتون می داد گوش دادین تا به تالار رسیدین.
وارد تالار شدین و روی مبل های اطراف سالن نشستین. گارسون براتون نوشیدنی آورد. در حال نوشیدن بودین که چان گفت: نظرت در مورد مراسم چیه؟
کمی مکث کردی و گفتی : خوبه.
چان از جاش بلند شد و گفت: میرم به دوستم سر بزنم. مراقب باش. زود بر می گردم باشه؟
گفتی: مراقبم برو.
و رفت.
چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که مردی نا آشنا کنارت روی مبل نشست. کمی ازش فاصله گرفتی که اون هم دوباره بهت چسبید. گفتی:میشه ازم فاصله بگیرید؟
که مرد دستشو روی شونت می اندازه و میگه : بیا با هم دوست بشیم عزیزم.
خواستی دستشو پس بزنی که لباشو نزدیک گوشت آورد و گفت: خیلی خوش اندامی عزیزم.
همون لحظه مرد با سیلی که به صورتش خورد ازت فاصله گرفت و با دیدن فرد مقابل گفت: من باید برم عزیزم و خواست بره که چان یقه ی مرد و گرفت و گفت: اگه یه بار دیگه به ا/ت نزدیک بشی دستاتو می شکنم. فهمیدی؟!
مرد با سر تایید کرد و به سرعت اونجا رو ترک کرد.
چان با نگرانی به سمتت اومد و شونه تو لمس کرد و گفت: ببینم اذیتت کرد؟ چیزی بهت گفت؟
گفتی : نگران نباش چان من خوبم.
گفت: نباید تنهات می زاشتم. متاسفم. می خوای بریم؟
گفتی: نه من می خوام خوش بگذرونم هنوز کلی از عروسی مونده.
اونم لبخندی زد و کنارت نشست و گفت: باشه عزیزم. منم تا آخر مراسم کنارت می مونم. بیا خوش بگذرونیم
۹.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.