bad girl p: 99
گوشیم زنگ خورد ولی کوک اصن نمیزاش تکون بخورم
بزور ازش جدا شدم
هانا:گوشیم داره زنگ میخوره لبامو گرفته بودی حداقل بزار گوشیمو بردارم
کوک: تو خوشمزه ای من چیکار کنم
گوشیو از جیب شلوارم دراووردم
هانا: دارم میام
مینا: زودباش ی ساعته منتظرم
هانا: باش
قط کردم از روپاش پاشدم
هانا: من رفتم
کوک: دوباره دارم میگم مراقب خودت باش
هانا: باشه باشه
رفتم سمت ادرسی که مینا فرستاده بود
وقتی رسیدم رفتم داخل کافه مینا رو دیدم رفتم پیشش
مینا: بلاخره اومدی
هانا: کوک معطلم کرد
مینا: چی میخوری
هانا: فعلا چیزی نمیخورم، خب تعریف کن چرا دعواتون شده تقصیر کدومتون بود
مینا: میدونی مینهو ی دختر عمو داش که تازع از امریکا برگشته بودـ
هانا: خب
مینا: از وقتی اون اومده دیگه واسه من وقت نداش بخاطر این باهم بحثمون شد
هانا: منم یبار بخاطر اینکه خواستیم بریم پیش هوسوک به کوک گفتم نیا قهر کرد رف با دختر عمه ی سوهو از لج من صمیمی شد
مینا: خب بعدش چطور اشتی کردین
هانا: بعدش من صب یوهان از خواب بیدارم کرده بود چون میخواستیم بریم ویلای اون بعد من رفتم به کوک بگم دیدم رو مبل دراز کشیده
منو که دید پاشد دیدم چشاش قرمز شدن بعد گفتم نخوابیدی گف مگه من تا تورو بغل نکنم خوابم میبره منم همه چیو واسش توضیح دادم دیگه اشتی کردیم
مینا: این اولین بار بود که باهم قهر و دعوا کرده بودین
هانا: ارع
مینا: هیونجین الکی نمیگه زوج نمونه
هانا: الان هیچکاری نکن تا ببینم مینهو طاقت دوریتو داره یانه
تمون لحظه گوشی مینا زنگ خورد
مینا: مینهوعه(ذوق)
هانا: گمشو برو جواب بده
جواب داد
بعد10دقیقه گوشیو با ذوق قط کرد
مینا: من رفتم
با سرعت جت رف اصن نگف ببینم چی شده
ی امریکانو سفارش دادم بعد اینکه خوردمش از کافه اومدم بیرون ولی سرم خیلی گیج میرف که یکی ی دستمال گذاش جلو دهنم انقد حالم بد بود توان مقاومت کردنم نداشتم و دیگه سیاهی مطلق اخرین چیزی که یادمه اینه که ی دستمال گذاستن جلو دهنم و بیهوش شدم
بزور ازش جدا شدم
هانا:گوشیم داره زنگ میخوره لبامو گرفته بودی حداقل بزار گوشیمو بردارم
کوک: تو خوشمزه ای من چیکار کنم
گوشیو از جیب شلوارم دراووردم
هانا: دارم میام
مینا: زودباش ی ساعته منتظرم
هانا: باش
قط کردم از روپاش پاشدم
هانا: من رفتم
کوک: دوباره دارم میگم مراقب خودت باش
هانا: باشه باشه
رفتم سمت ادرسی که مینا فرستاده بود
وقتی رسیدم رفتم داخل کافه مینا رو دیدم رفتم پیشش
مینا: بلاخره اومدی
هانا: کوک معطلم کرد
مینا: چی میخوری
هانا: فعلا چیزی نمیخورم، خب تعریف کن چرا دعواتون شده تقصیر کدومتون بود
مینا: میدونی مینهو ی دختر عمو داش که تازع از امریکا برگشته بودـ
هانا: خب
مینا: از وقتی اون اومده دیگه واسه من وقت نداش بخاطر این باهم بحثمون شد
هانا: منم یبار بخاطر اینکه خواستیم بریم پیش هوسوک به کوک گفتم نیا قهر کرد رف با دختر عمه ی سوهو از لج من صمیمی شد
مینا: خب بعدش چطور اشتی کردین
هانا: بعدش من صب یوهان از خواب بیدارم کرده بود چون میخواستیم بریم ویلای اون بعد من رفتم به کوک بگم دیدم رو مبل دراز کشیده
منو که دید پاشد دیدم چشاش قرمز شدن بعد گفتم نخوابیدی گف مگه من تا تورو بغل نکنم خوابم میبره منم همه چیو واسش توضیح دادم دیگه اشتی کردیم
مینا: این اولین بار بود که باهم قهر و دعوا کرده بودین
هانا: ارع
مینا: هیونجین الکی نمیگه زوج نمونه
هانا: الان هیچکاری نکن تا ببینم مینهو طاقت دوریتو داره یانه
تمون لحظه گوشی مینا زنگ خورد
مینا: مینهوعه(ذوق)
هانا: گمشو برو جواب بده
جواب داد
بعد10دقیقه گوشیو با ذوق قط کرد
مینا: من رفتم
با سرعت جت رف اصن نگف ببینم چی شده
ی امریکانو سفارش دادم بعد اینکه خوردمش از کافه اومدم بیرون ولی سرم خیلی گیج میرف که یکی ی دستمال گذاش جلو دهنم انقد حالم بد بود توان مقاومت کردنم نداشتم و دیگه سیاهی مطلق اخرین چیزی که یادمه اینه که ی دستمال گذاستن جلو دهنم و بیهوش شدم
۴.۱k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.