ꜱᴇᴏᴜʟ ᴄʀᴏꜱꜱɪɴɢ
ꜱᴇᴏᴜʟ ᴄʀᴏꜱꜱɪɴɢ
گذرگاه سئول
پارت Ӡ
فصل 𝟭
(فلیکس ویو)
از خواب بیدار شدم
امروز روزی بود که میتونستم مین ا.ت دختر تازه وارد مدرسه رو ببینم
برای دیدنش خیلی مشتاق بودم برای همین
سریع رفتم صورتمو شستم ، لباسامو پوشیدم و بدون خوردن صبحونه با راننده سمت مدرسه حرکت کردم
(رسید مدرسه)
همین که رسیدم بدو بدو رفتم داخل پیش بچه ها که تو راهروی مدرسه بودن
بهم سلام گفتیم و من پرسیدم
فلیکس:اون دختره ا.ت نیومد؟
مینهو:ا.ت کیه؟
جیسونگ:منظورش همون دختر تازه وارده ست که قراره بیاد نه ، نیومد
فلیکس:کی میاد پس؟
بنگچان:یه جور رفتار میکنی انگار عشق چندین سالت قراره بیاد یه دختر مثل لیاعه دیگه حالا خوبه با دخترا حال نمیکنی(خنده)
فلیکس:یاااا اذیتم نکن
داشتیم حرف میزدیم که با صدای جونگین به سمت در مدرسه خیره شدیم
جونگین:دختره اومد
ا.ت بود ، اون مثل طلوع خورشید زیبا بود
به طوری همه کسایی که تو راهرو بودن به ا.ت خیره شدن
یه چیزای توی مغزم رد شدن با عنوان اینکه نکنه عاشقش شده باشم ، نکنه مبتلا به عشق در نگاه اول شده باشم
بدون پلک زدن به ا.ت خیره بودم که رفت تو اتاق مدیر
بعد از رفتنش احساس میکردم
واقعا عشق در نگاه اول رو تجربه کردم
منی که بعد از اون اتفاق کوفتی از عاشق شدن میترسیدم
هیونجین:فلیکس
خودمو جم و جور کردم
فلیکس:ب..بله؟
هیونجین:بیا بریم سرکلاس بشینیم تا استاد بیاد
فلیکس:باشه بریم(لبخند)
رفتیم تو کلاس هرکی سر صندلی خودش نشسته بود
من تو فکر ا.ت بودم
دیگه مطمئن بودم چیزی که میترسیدم سرم اومد
اره ، من ، لی فلیکس عاشق شده بودم ، عاشق مین ا.ت یی که حتی صداشم نشنیدم
(ویو آت )
(صبح روز بعد....)
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم به سمت حمام رفتم بعد از یک دوش 𝟭𝟱دقیقه ای به سمت کمدم رفت نیم تنه یک کت روش و یک شلوار کارگو پوشیدم علاقه ای به یونیفرم نداشتم پس اهمیتی ندادم با همون تیپ از خونه خارج شدم وقتی به مدرسه رسیدم با دهن باز و تعجب به مدرسه نگاه میکردم
آت :صبر صبر کن ببینم این مدرسه که مختلط نیست (با لکنت )
آت :این مدرسه پسرونست (لکنت )
آت :یعنی من وارد یک مدرسه پسرونه شدم امکان نداره (لکنت )
آت بدون هیچ حرفی دم در ایستاده بود تا اینکه به خودش اومد و گفت
آت :باورم نمیشه ولی مهم نیست ولش کن من فقط میخوام درس بخونم
آت :مگه مهمه کجا باشه
آت بدون هیچ حرفی وارد مدرسه شد همه با تعجب نگاهش میکردن شاید بخاطر زیبایی پیش از حدش بود و شایدم بخاطر تیپ و استایل و یا شایدم برای همه عجیب بود که یک دختر وارد یک مدرسه پسرونه شده
ات به سمت دفتر مدیر حرکت کرد و در زد و پس از اینکه بهش اجازه ی ورود دادن بدون هیچ حرفی وارد شد و به سمت مدیر مدرسه رفت و.....
گذرگاه سئول
پارت Ӡ
فصل 𝟭
(فلیکس ویو)
از خواب بیدار شدم
امروز روزی بود که میتونستم مین ا.ت دختر تازه وارد مدرسه رو ببینم
برای دیدنش خیلی مشتاق بودم برای همین
سریع رفتم صورتمو شستم ، لباسامو پوشیدم و بدون خوردن صبحونه با راننده سمت مدرسه حرکت کردم
(رسید مدرسه)
همین که رسیدم بدو بدو رفتم داخل پیش بچه ها که تو راهروی مدرسه بودن
بهم سلام گفتیم و من پرسیدم
فلیکس:اون دختره ا.ت نیومد؟
مینهو:ا.ت کیه؟
جیسونگ:منظورش همون دختر تازه وارده ست که قراره بیاد نه ، نیومد
فلیکس:کی میاد پس؟
بنگچان:یه جور رفتار میکنی انگار عشق چندین سالت قراره بیاد یه دختر مثل لیاعه دیگه حالا خوبه با دخترا حال نمیکنی(خنده)
فلیکس:یاااا اذیتم نکن
داشتیم حرف میزدیم که با صدای جونگین به سمت در مدرسه خیره شدیم
جونگین:دختره اومد
ا.ت بود ، اون مثل طلوع خورشید زیبا بود
به طوری همه کسایی که تو راهرو بودن به ا.ت خیره شدن
یه چیزای توی مغزم رد شدن با عنوان اینکه نکنه عاشقش شده باشم ، نکنه مبتلا به عشق در نگاه اول شده باشم
بدون پلک زدن به ا.ت خیره بودم که رفت تو اتاق مدیر
بعد از رفتنش احساس میکردم
واقعا عشق در نگاه اول رو تجربه کردم
منی که بعد از اون اتفاق کوفتی از عاشق شدن میترسیدم
هیونجین:فلیکس
خودمو جم و جور کردم
فلیکس:ب..بله؟
هیونجین:بیا بریم سرکلاس بشینیم تا استاد بیاد
فلیکس:باشه بریم(لبخند)
رفتیم تو کلاس هرکی سر صندلی خودش نشسته بود
من تو فکر ا.ت بودم
دیگه مطمئن بودم چیزی که میترسیدم سرم اومد
اره ، من ، لی فلیکس عاشق شده بودم ، عاشق مین ا.ت یی که حتی صداشم نشنیدم
(ویو آت )
(صبح روز بعد....)
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم به سمت حمام رفتم بعد از یک دوش 𝟭𝟱دقیقه ای به سمت کمدم رفت نیم تنه یک کت روش و یک شلوار کارگو پوشیدم علاقه ای به یونیفرم نداشتم پس اهمیتی ندادم با همون تیپ از خونه خارج شدم وقتی به مدرسه رسیدم با دهن باز و تعجب به مدرسه نگاه میکردم
آت :صبر صبر کن ببینم این مدرسه که مختلط نیست (با لکنت )
آت :این مدرسه پسرونست (لکنت )
آت :یعنی من وارد یک مدرسه پسرونه شدم امکان نداره (لکنت )
آت بدون هیچ حرفی دم در ایستاده بود تا اینکه به خودش اومد و گفت
آت :باورم نمیشه ولی مهم نیست ولش کن من فقط میخوام درس بخونم
آت :مگه مهمه کجا باشه
آت بدون هیچ حرفی وارد مدرسه شد همه با تعجب نگاهش میکردن شاید بخاطر زیبایی پیش از حدش بود و شایدم بخاطر تیپ و استایل و یا شایدم برای همه عجیب بود که یک دختر وارد یک مدرسه پسرونه شده
ات به سمت دفتر مدیر حرکت کرد و در زد و پس از اینکه بهش اجازه ی ورود دادن بدون هیچ حرفی وارد شد و به سمت مدیر مدرسه رفت و.....
۳.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.