چند پارتی نامجون
پارت٢
ادامه...
و زیر بارون رقصید، دویید، چرخید، راه رفت، خندید، انقد تو حس بود که متوجه شدت گرفتن بارون نشد هوا چند درجه سرد تر شده بود بارون بیشتر میبارید اما ا/ت از خوشحالی زیاد چیزی نفهمید که یهو به خودش اومد که داره سرفه میکنه ترسید مریض شه پس پرید تو خونه اما از اینکه نامجون دعواش کنه هم عین سگگگگ ترسید.
ا/ت:وایییی مریض شدمممم خداااا نباید نامی بفهمه وگرنه تیکه بزرگم گوشمههه
عشق و حس نامجون به همسرش قابل توصیف نبود و واسه همین خیلی بهش وابسته بود و روش حساس بود پس همیشه بهش تاکید میکرد که مواظب خودش باشه و به خودش آسیبی نزنه اما ا/ت به حرفش گوش نکرده بود و مریض شده بود توی همین حین...
ادامه پارت بعد...
✨🧚🏻♀️
ادامه...
و زیر بارون رقصید، دویید، چرخید، راه رفت، خندید، انقد تو حس بود که متوجه شدت گرفتن بارون نشد هوا چند درجه سرد تر شده بود بارون بیشتر میبارید اما ا/ت از خوشحالی زیاد چیزی نفهمید که یهو به خودش اومد که داره سرفه میکنه ترسید مریض شه پس پرید تو خونه اما از اینکه نامجون دعواش کنه هم عین سگگگگ ترسید.
ا/ت:وایییی مریض شدمممم خداااا نباید نامی بفهمه وگرنه تیکه بزرگم گوشمههه
عشق و حس نامجون به همسرش قابل توصیف نبود و واسه همین خیلی بهش وابسته بود و روش حساس بود پس همیشه بهش تاکید میکرد که مواظب خودش باشه و به خودش آسیبی نزنه اما ا/ت به حرفش گوش نکرده بود و مریض شده بود توی همین حین...
ادامه پارت بعد...
✨🧚🏻♀️
۳.۹k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.