(فرشته ی مرگ) part 1
ولی اخه من نمیتونم این کارو بکنم تقریبا میشه گفت
غیر ممکنه هر جور که فکر میکنم هیچ راهی نیست
اگر انجامش ندم قطعا میمیرم که رو کردم به رئیس و
گفتم :ولی این کاره خیلی سختیه من باید بهش فکر
کنم اگر میشه بهم زمان بدید
(رئیس اسمش کیم مین سوک مردی مسن )با صدای نسبتا بلد گفت:ا.ت اخه دختر خوب کار
سختی نیست فقط باید بری و هر کاری برای کشتنش ازت بر میاد رو انجام بدی تو از پس این کار بر میای اگر انجام ندی میدونی چه اتفاقی برات میفته مگه نه
که گفتم: خواهش میکنم قربان فقط۴۸ ساعت بهم
زمان بدید من راجبش فکر کنم
گفت: باشه به عنوان رئیست این فرست رو بهت میدم
ولی فقط ۴۸ ساعت فکر فرار هم به سرت نزنه مگر نه
بد برات تموم میشه
با گفتن چشم کوتاهی از اتاق خارج شدم
نمیدونستم باید چی کار کنم چطور اصلا چرا من مگه
رئیس اینقدر جاسوس داره اونوقت منو انتخاب میکنه
مسخرست نمیتونم درکش کنم
داشتم توی خیابون پیاده روی میکردم که صدای تکس
گوشیم اومد از جیبم درش اوردم سورا بود پیامش رو باز کردم
*پیام*
این اطلاعات رو رئیس گفت برات بفرستم
نه مثل اینکه واقعا میخواد این ماموریت رو بده به من
ولی الان من که هنوز نگفتم که میرم رئیس به سورا
میگه اینا رو برام بفرسته ایششش
خوب بذار ببینیم حالا این بشر دقیقا چرا باید کشته بشه
جئول جانگ کوک سنش ۲۶
ا از من بزرگ تره
موقیتش......واد ف*ک ..
بعد از دیدن موقیتش سر جام میخ کوب شدم چرا
چرا رئیس باید دست روی همچین ادمی بذاره (خواهرم به خاطر موقیعتشه که میخواد بچمو بکشه
منطقی باش )
چرا من باید اینکارو کنم (چون نقش اصلی هستی)هر جور فکر میکنم هضم کردنش برام سخته فقط اگه هفت سال پیش رئیس رو نمیدیدم الان جونم به کشتن این وابسته نبود .....
(هفت سال پیش )
از زبون ا.ت:/
واقعا به دخترای ۱۸ ساله حسودیم میشه دخترایی که
تنها دغدغه شون خریدن وسایلی که ممکنه اصلا نیاز
شون نشه با خودم میگم فرق داشتن خوبه ولی بازم ... اینکه تو روز تولدت بارون بباره و بقیقه فک کنن برات خوشبختی میاره اشتباست
چون خدا هم موقع ی به دنیا اومدنم به خاطر سرنوشتم گریه میکرد
اشکی که از گوشه ی چشمم ریخت پایینو خیلی سریع
پس زدم که همون موقع مشتری اومد
(شب)
یه چند تاییتون درخواست از جانگ کوک داشتین
فعلا فقط پارت ۱ میذارم بقیشو دیگه نمیدونم هر وقت وقت کردم
تو امتحان هاتون موفق باشید بایییی🖑
غیر ممکنه هر جور که فکر میکنم هیچ راهی نیست
اگر انجامش ندم قطعا میمیرم که رو کردم به رئیس و
گفتم :ولی این کاره خیلی سختیه من باید بهش فکر
کنم اگر میشه بهم زمان بدید
(رئیس اسمش کیم مین سوک مردی مسن )با صدای نسبتا بلد گفت:ا.ت اخه دختر خوب کار
سختی نیست فقط باید بری و هر کاری برای کشتنش ازت بر میاد رو انجام بدی تو از پس این کار بر میای اگر انجام ندی میدونی چه اتفاقی برات میفته مگه نه
که گفتم: خواهش میکنم قربان فقط۴۸ ساعت بهم
زمان بدید من راجبش فکر کنم
گفت: باشه به عنوان رئیست این فرست رو بهت میدم
ولی فقط ۴۸ ساعت فکر فرار هم به سرت نزنه مگر نه
بد برات تموم میشه
با گفتن چشم کوتاهی از اتاق خارج شدم
نمیدونستم باید چی کار کنم چطور اصلا چرا من مگه
رئیس اینقدر جاسوس داره اونوقت منو انتخاب میکنه
مسخرست نمیتونم درکش کنم
داشتم توی خیابون پیاده روی میکردم که صدای تکس
گوشیم اومد از جیبم درش اوردم سورا بود پیامش رو باز کردم
*پیام*
این اطلاعات رو رئیس گفت برات بفرستم
نه مثل اینکه واقعا میخواد این ماموریت رو بده به من
ولی الان من که هنوز نگفتم که میرم رئیس به سورا
میگه اینا رو برام بفرسته ایششش
خوب بذار ببینیم حالا این بشر دقیقا چرا باید کشته بشه
جئول جانگ کوک سنش ۲۶
ا از من بزرگ تره
موقیتش......واد ف*ک ..
بعد از دیدن موقیتش سر جام میخ کوب شدم چرا
چرا رئیس باید دست روی همچین ادمی بذاره (خواهرم به خاطر موقیعتشه که میخواد بچمو بکشه
منطقی باش )
چرا من باید اینکارو کنم (چون نقش اصلی هستی)هر جور فکر میکنم هضم کردنش برام سخته فقط اگه هفت سال پیش رئیس رو نمیدیدم الان جونم به کشتن این وابسته نبود .....
(هفت سال پیش )
از زبون ا.ت:/
واقعا به دخترای ۱۸ ساله حسودیم میشه دخترایی که
تنها دغدغه شون خریدن وسایلی که ممکنه اصلا نیاز
شون نشه با خودم میگم فرق داشتن خوبه ولی بازم ... اینکه تو روز تولدت بارون بباره و بقیقه فک کنن برات خوشبختی میاره اشتباست
چون خدا هم موقع ی به دنیا اومدنم به خاطر سرنوشتم گریه میکرد
اشکی که از گوشه ی چشمم ریخت پایینو خیلی سریع
پس زدم که همون موقع مشتری اومد
(شب)
یه چند تاییتون درخواست از جانگ کوک داشتین
فعلا فقط پارت ۱ میذارم بقیشو دیگه نمیدونم هر وقت وقت کردم
تو امتحان هاتون موفق باشید بایییی🖑
۹.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.