سرآشپز
سرآشپز
Part 3*
سریع رفتم بالا کیفمو پرت کرد رو تخت کلافه بودم ، یه دوش گرفتم لباس هامو عوض کردم یه میکاپ خیلی ساده انجام دادم عطر مورد علاقه ام رو زدم رفتم پایین مامان میز رو چیده بود پس کاری نبود که کمکش کنم صندلی و عقب کشیدم و کنار مامانم ، جلوی دوست و همکار پدرم نشستم
پدر : چطوره فردا جشن رو بگیریم ؟!
لارا : بنظر خوبه
مادر : منم موافقم
پدر : شما هم در جشن شرکت میکنید ؟
جین : راستش من نمیدونم چشن به چه مناسبتی هست
پدر : اوه ، معذرت میخوام به مناسبت موفقیت گالری دخترم
جین : بله ، البته شرکت میکنم
پدر : ممنون
جین : گالری عکاسی دارید
لارا : نه ، نقاشی
جین : خیلی خوبه ، موفق باشید
لارا : ممنون ، برای گالری که هفته آینده داریم کار های دوستم که عکاس هست رو هم داریم خوشحال میشم اگه شما هم بیاید
جین : بله ، باعث افتخارِ
لارا : شما شرکت دارید ؟
جین : نه سرآشپز و رئیس رستوران ...... هستم
لارا : اوه تعریفتون رو زیاد شنیدم ، چون پدر گفتن که همکارید فکر کردم داخل شرکت کار میکنید
جین : بیشتر از همکار بودن کار هامون به هم مربوط میشه
لارا : موفق باشید ( لبخند )
جین : ممنون ( لبخند متقابل)
____________________________________
بعد از شام °^°
پدر : از اینکه کار کردن با شرکت ما رو قبول کردید متشکرم و باعث افتخارِ ما هست
جین : خجالت زده ام نکنید ( لبخند خجالتی )
مادر : این چه حرفیه فقط حقیقت رو گفتن
لارا : مادر من یکم خسته ام فردا هم روز شلوغی داریم پس اگه اجازه بدید برم بخوابم
مادر : باشه عزیزم ، استراحت کن
لارا : آقای کیم شبتون بخیر ، پدر ، مادر شب شماهم بخیر
___________________________________
جین ویو °^°
جین : فردا کلی کار دارید ، بهتر منم برم شما هم استراحت کنید
مادر لارا : لطفاً بمونید واقعا از هم صحبتی با شما لذت میبرم
پدر لارا : بله درسته ، ما برنامه ریزی کردیم بیشتر کار ها رو هم انجام دادیم
جین : شما لطف دارید خانم کیم ، آقای کیم ولی باید برم فردا صبح کار های مهمی دارم که باید بهشون برسم راه هم دور بهتر الان برم .
پدر لارا : هر طور راحتید
از روی مبل بلند شدم با خانم و آقای خداحافظی کردم
جین : لازم نیست تا دم در همراهیم کنید خودم میرم
مادر لارا : باشه ، باز هم بیاید
پدر لارا : راستی جشن فردا ساعت ۶ عصر شروع میشه اگه تونستید زود تر بیاید که یکم به کار ها برسیم
جین : چشم ، اگه وقت داشته باشم میام
از خونه اومدم بیرون سوار ماشینم شدم حدودا یک ساعت بعد رسیدم یه دوش گرفتم و خوابیدم
#بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #جیمین #یونگی #شوگا #جونگ_کوک #تهیونگ #وی #جئون_جونگ_کوک #مین_یونگی #کیم_تهیونگ #پارک_جیمین #نامجون #کیم_نامجون #هوسوک #جانگ_هوسوک #جی_هوپ #سوکجین #کیم_سوک_جین #رمان #وانشات #عشق #عاشقانه
Part 3*
سریع رفتم بالا کیفمو پرت کرد رو تخت کلافه بودم ، یه دوش گرفتم لباس هامو عوض کردم یه میکاپ خیلی ساده انجام دادم عطر مورد علاقه ام رو زدم رفتم پایین مامان میز رو چیده بود پس کاری نبود که کمکش کنم صندلی و عقب کشیدم و کنار مامانم ، جلوی دوست و همکار پدرم نشستم
پدر : چطوره فردا جشن رو بگیریم ؟!
لارا : بنظر خوبه
مادر : منم موافقم
پدر : شما هم در جشن شرکت میکنید ؟
جین : راستش من نمیدونم چشن به چه مناسبتی هست
پدر : اوه ، معذرت میخوام به مناسبت موفقیت گالری دخترم
جین : بله ، البته شرکت میکنم
پدر : ممنون
جین : گالری عکاسی دارید
لارا : نه ، نقاشی
جین : خیلی خوبه ، موفق باشید
لارا : ممنون ، برای گالری که هفته آینده داریم کار های دوستم که عکاس هست رو هم داریم خوشحال میشم اگه شما هم بیاید
جین : بله ، باعث افتخارِ
لارا : شما شرکت دارید ؟
جین : نه سرآشپز و رئیس رستوران ...... هستم
لارا : اوه تعریفتون رو زیاد شنیدم ، چون پدر گفتن که همکارید فکر کردم داخل شرکت کار میکنید
جین : بیشتر از همکار بودن کار هامون به هم مربوط میشه
لارا : موفق باشید ( لبخند )
جین : ممنون ( لبخند متقابل)
____________________________________
بعد از شام °^°
پدر : از اینکه کار کردن با شرکت ما رو قبول کردید متشکرم و باعث افتخارِ ما هست
جین : خجالت زده ام نکنید ( لبخند خجالتی )
مادر : این چه حرفیه فقط حقیقت رو گفتن
لارا : مادر من یکم خسته ام فردا هم روز شلوغی داریم پس اگه اجازه بدید برم بخوابم
مادر : باشه عزیزم ، استراحت کن
لارا : آقای کیم شبتون بخیر ، پدر ، مادر شب شماهم بخیر
___________________________________
جین ویو °^°
جین : فردا کلی کار دارید ، بهتر منم برم شما هم استراحت کنید
مادر لارا : لطفاً بمونید واقعا از هم صحبتی با شما لذت میبرم
پدر لارا : بله درسته ، ما برنامه ریزی کردیم بیشتر کار ها رو هم انجام دادیم
جین : شما لطف دارید خانم کیم ، آقای کیم ولی باید برم فردا صبح کار های مهمی دارم که باید بهشون برسم راه هم دور بهتر الان برم .
پدر لارا : هر طور راحتید
از روی مبل بلند شدم با خانم و آقای خداحافظی کردم
جین : لازم نیست تا دم در همراهیم کنید خودم میرم
مادر لارا : باشه ، باز هم بیاید
پدر لارا : راستی جشن فردا ساعت ۶ عصر شروع میشه اگه تونستید زود تر بیاید که یکم به کار ها برسیم
جین : چشم ، اگه وقت داشته باشم میام
از خونه اومدم بیرون سوار ماشینم شدم حدودا یک ساعت بعد رسیدم یه دوش گرفتم و خوابیدم
#بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #جیمین #یونگی #شوگا #جونگ_کوک #تهیونگ #وی #جئون_جونگ_کوک #مین_یونگی #کیم_تهیونگ #پارک_جیمین #نامجون #کیم_نامجون #هوسوک #جانگ_هوسوک #جی_هوپ #سوکجین #کیم_سوک_جین #رمان #وانشات #عشق #عاشقانه
۳.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.