تک پارتی تهیونگ وقتی از هم بدشون میاد
ویو ات
از خواب بلند شدم
-وایییییی ساعت 6:30 من باید 7توی کلاس باشممم
وای خدا
خب سلام من پارک ات هستم تنها زندگی میکنم برای ادامه تحصیل اومدم کره و الان حدود یک ساله اینجا زندگی میکنم خوانوادم پیش من نیستن
سریع اماده شدم وقت نشد که ی چیزی هم بخورم
سریع وارد کلاس شدم معلم اومده بود توی کلاس داشت درس میداد
علامت معلم*
*باز دیر کردی خانم پارک
-ببخشید استاد
*برو بشین سر جات
رفتم نشستم سر جام که سوری گفت:
(سوری دوست صمیمی ات هست)
(علامت سوری×)
×خوبی
-اینقدر دوییدم نفسم بالا نمیاد
×خو زودتر بیدار شو
-حالا غر نزن اومدم اخرش
*صحبت نکنین
دیگه ساکت شدیم تا زنگ خورد
احساس میکردم یکی داره نگام میکنه سرم رو برگردوندم
بله کیم تهیونگ کسی ک این مدرسه رو برای من جهنم کرده
بلند شدم رفتم توی حیاط مدرسه و روی یکی از صندلی ها نشستم سوری مسابقه داشت و نبودش حوصلم سر رفته بود احساس کردم یکی کنارم نشست کی میتونست باشه ب غیر از
-چی میخای کیم
+نمیتونم بشینم
-این همه جا چرا پیش من نشستی
+مگه ارث پدرته
-اصلا من چرا دارم با تو بحث میکنم
بلند شدم که برم دو قدم هنوز برنداشته بودم که سرم گیج رفت خواستم بیوفتم که تهیونگ دستمو گرفت
+چت شد
-هیچی چیز مهمی نیست ولم کن خودم میتونم برم دستمو ول کرد که سرم گیج رفت یهو براید استایل بغلم کرد
-بزارم پایین خوبم
+یکم این لجبازی رو بزار کنار
رفتین توی کلاس نشوندم روی صندلیم خودشم کنارم نشست و بهم زل زد
-ممنون دیگه میتونی بری
+چرا اینجوری شدی
-هیچی مهم نیسیت
+حتما مهمه ک میپرسم چی شده
-چیزی نخوردم حتما بخاطر اونه
+چرا چیزی نخوردی
-دیر بیدار شدم
+اوفف وایسا
تهیونگ رفت و با ی شیر کاکائو و ی کیک اومد
+بیا اینارو بخور
وقتی شیر کاکائو رو دیدم چشمام برقی زد
از کجا میدونست من شیر کاکائو دوست دارم
-ممنون
+توی ذهنش(چقدر کیوته)
زنگ کلاس بعدی خورد و معلم اومد و درس داد و رفت
+الا حالت بهتره
-خوبم ممنون
-دیگه باید بریم خونه من میرم خدافظ
+خودت تنها میخای بری
-اره
+وایسا منم باهات میام
-لازم نیست
+راه بیوفت گفتم باهات میام
-اوکی
داخل راه کسی چیزی نگفت وقتی رسیدیم
-ممنون اینجاست خب دیگه خدافظ
+ات
-بله
+من تشنمه
-بیا تو تا برات اب بیارم
تهیونگ با سرش تأیید کرد و پشت سر ات رفت داخل خونه
ویو تهیونگ
خونه ی کوچیکی بود اما قشنگ بود
با صدای ات برگشتم
-بشین روی مبل الا میام
+باشه
ویو ات
براش اب اوردم نشستم پیشش و بهش اب رو دادم خورد که گفت:
+حواست به خودت باشه
-نیشخندی زدم و گفتم کسی ک مدرسه رو برام جهنم کرده نگرانم شده
+ات ببی..
-میدونی من بخاطر تو چقدر گریه کردم تو خیلی منو اذیت کردی الا هم با کمال پرویی نگرانمی من دیوونه رو باش که عاشق تو شدم تویی که اینقدر منو عذاب میدی
+تو چی
-اره من عاشقتم کیم تهیونگ الانم نمیخاد خوردم کنی فقط از خونم برو بیرون
+منم عاشقتم
-تو چ..
تهیونگ اجازه نداد اون حرفشو ادامه بده و لبهاش رو روی لبای های ات گذاشت
(پایان)
#تهیونگ #فیک #ارمی
از خواب بلند شدم
-وایییییی ساعت 6:30 من باید 7توی کلاس باشممم
وای خدا
خب سلام من پارک ات هستم تنها زندگی میکنم برای ادامه تحصیل اومدم کره و الان حدود یک ساله اینجا زندگی میکنم خوانوادم پیش من نیستن
سریع اماده شدم وقت نشد که ی چیزی هم بخورم
سریع وارد کلاس شدم معلم اومده بود توی کلاس داشت درس میداد
علامت معلم*
*باز دیر کردی خانم پارک
-ببخشید استاد
*برو بشین سر جات
رفتم نشستم سر جام که سوری گفت:
(سوری دوست صمیمی ات هست)
(علامت سوری×)
×خوبی
-اینقدر دوییدم نفسم بالا نمیاد
×خو زودتر بیدار شو
-حالا غر نزن اومدم اخرش
*صحبت نکنین
دیگه ساکت شدیم تا زنگ خورد
احساس میکردم یکی داره نگام میکنه سرم رو برگردوندم
بله کیم تهیونگ کسی ک این مدرسه رو برای من جهنم کرده
بلند شدم رفتم توی حیاط مدرسه و روی یکی از صندلی ها نشستم سوری مسابقه داشت و نبودش حوصلم سر رفته بود احساس کردم یکی کنارم نشست کی میتونست باشه ب غیر از
-چی میخای کیم
+نمیتونم بشینم
-این همه جا چرا پیش من نشستی
+مگه ارث پدرته
-اصلا من چرا دارم با تو بحث میکنم
بلند شدم که برم دو قدم هنوز برنداشته بودم که سرم گیج رفت خواستم بیوفتم که تهیونگ دستمو گرفت
+چت شد
-هیچی چیز مهمی نیست ولم کن خودم میتونم برم دستمو ول کرد که سرم گیج رفت یهو براید استایل بغلم کرد
-بزارم پایین خوبم
+یکم این لجبازی رو بزار کنار
رفتین توی کلاس نشوندم روی صندلیم خودشم کنارم نشست و بهم زل زد
-ممنون دیگه میتونی بری
+چرا اینجوری شدی
-هیچی مهم نیسیت
+حتما مهمه ک میپرسم چی شده
-چیزی نخوردم حتما بخاطر اونه
+چرا چیزی نخوردی
-دیر بیدار شدم
+اوفف وایسا
تهیونگ رفت و با ی شیر کاکائو و ی کیک اومد
+بیا اینارو بخور
وقتی شیر کاکائو رو دیدم چشمام برقی زد
از کجا میدونست من شیر کاکائو دوست دارم
-ممنون
+توی ذهنش(چقدر کیوته)
زنگ کلاس بعدی خورد و معلم اومد و درس داد و رفت
+الا حالت بهتره
-خوبم ممنون
-دیگه باید بریم خونه من میرم خدافظ
+خودت تنها میخای بری
-اره
+وایسا منم باهات میام
-لازم نیست
+راه بیوفت گفتم باهات میام
-اوکی
داخل راه کسی چیزی نگفت وقتی رسیدیم
-ممنون اینجاست خب دیگه خدافظ
+ات
-بله
+من تشنمه
-بیا تو تا برات اب بیارم
تهیونگ با سرش تأیید کرد و پشت سر ات رفت داخل خونه
ویو تهیونگ
خونه ی کوچیکی بود اما قشنگ بود
با صدای ات برگشتم
-بشین روی مبل الا میام
+باشه
ویو ات
براش اب اوردم نشستم پیشش و بهش اب رو دادم خورد که گفت:
+حواست به خودت باشه
-نیشخندی زدم و گفتم کسی ک مدرسه رو برام جهنم کرده نگرانم شده
+ات ببی..
-میدونی من بخاطر تو چقدر گریه کردم تو خیلی منو اذیت کردی الا هم با کمال پرویی نگرانمی من دیوونه رو باش که عاشق تو شدم تویی که اینقدر منو عذاب میدی
+تو چی
-اره من عاشقتم کیم تهیونگ الانم نمیخاد خوردم کنی فقط از خونم برو بیرون
+منم عاشقتم
-تو چ..
تهیونگ اجازه نداد اون حرفشو ادامه بده و لبهاش رو روی لبای های ات گذاشت
(پایان)
#تهیونگ #فیک #ارمی
۱۰۲.۹k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.